مساله نان و بحرانهای
مربوط به آن، یکی از تراژدیهای تاریخ ایران بهشمار میآید که در دورههای
گوناگون، متاثر از شرایط جغرافیایی و سیاسی، دامان مردم را گرفته و
معضلاتی فراوان را موجب شده است.
کمبود نان بهویژه در شهر تهران و نیز
برخی دیگر از شهرهای بزرگ چون تبریز و اصفهان، از زمان مشروطه بسیار رایج
شد. البته پیش از آن، با توجه به کاهش نزولات آسمانی و شیوه سنتی کشاورزی
در ایران، هم دولت و هم مردم هرچندسال یکبار با مشکل کمبود آذوقه بهویژه
گندم که قوتغالب مردم بود دستوپنجه نرم میکردند.
این مسأله اما در دوران صدارت امیرکبیر نظمی ویژه یافت. انبارهای پایتخت در آن دوره همواره برای فصل زمستان از گندم پر میشد تا این مشکل گریبان مردم پایتخت را نگیرد. انسجامی که در این امور پدید آمده بود، پس از دولت مستعجل امیر از میان رفت؛ بدانگونه که به گفته هاینریش بروگش، نانی که درسال ١٢٣٨ خورشیدی ٥شاهی بود به بهای ١٢شاهی خریداری میشد و باز هم به اندازه کافی موجود نبود.
قحطی نان در عصر ناصری؛ یورش به ارگ سلطنتی
منابع تاریخی قاجار، بهویژه از دوره ناصری تا پایان حکومت قاجار، از
اعتراض مردم به کمبود و گرانی نان سرشار است. در زمان ناصرالدینشاه، قحطی
نان مردم را بهستوه آورد.
جمعیت خشمگین در تهران، بهسال ١٢٣٩ خورشیدی
نانواییها را غارت کرده و با شکستن ایستادگی نگهبانان مسلح، به ارگ
سلطنتی یورش بردند. ماجرا اینگونه بود؛ زمانی كه شاه از شكار بازمىگشت،
چندهزار نفر از زنان جلوی او را گرفتند و نان مطالبه كردند.
شاه كلانتر
شهر را فراخواند و براى ایجاد رعب دستور داد او را طناب پیچانده، جسد
برهنهاش را در بازار روى زمين بكشانند. انقلاب موقتا فرونشست. گرسنگى اما
بار ديگر مردم معترض را به سفارتهای روس و انگليس و روحانيان وقت متوسل
کرد.
گرسنگی مردم تهران در این زمان، به روایت فریدون آدمیت به اندازهای
بود که ایستویک، منشی سفارت انگلستان را به ثبت مشاهدههای خود دراینباره
برمیانگیزاند، «مردم تهران از بینانی پریشان حال بودند. دکانهای نانوایی
زیاد شلوغ بودند و با این راههای بد، غله به شهر نمیرسید.
گرسنگی شرم
زنان را برده بود؛ به هرکس در کوی و برزن میرسیدند، یاری میجستند», قحطی
در اواخر دوره ناصرالدین شاه تبریز را نیز فراگرفت. زنی به نام زینبپاشا
با ۳هزار زن، چوب به دست در بازار راه افتادند و کاسبان و بازرگانان را به
بستن دکان و پیوستن به راهپیمایان فراخواندند. از آنجا که بیشتر مالکان
در تبریز جزو محتکران بودند، نان همواره در این شهر کمیاب بود.
صفهای دراز زن و مرد با فریاد و هیاهو در برابر نانواییها تشکیل میشد. این مشکل در سالهای پرباران نیز که وضع آذوقه خوب بود نیز رخ میداد.
کمبود نان؛ یکی از مشکلات پیشروی مشروطه
اهمیت این مسأله اما در دوره مشروطه فزونی یافت؛ به گونهای که معضل نان در
ایران بهویژه در پایتخت، به یکی از محورهای مهم گفتوگو در مجلس اول
شورای ملی بدل شد؛ موضوعی که بسیار بحثبرانگیز شد و البته بینتیجه ماند.
این بحران بدینترتیب به مباحث مجلس دوم مشروطه نیز راه یافت. وکلای مجلس
همچنان به این مشکل پرداخته، گاه زمینه استیضاح مسئولان دولتی را موجب
میشدند.
مشکل نان در این دوران نهتنها از برداشتنکردن گندم فراوان توسط
کشاورزان سرچشمه میگرفت، که هرج ومرج و آشفتگی روزهای جنبش مشروطه نیز سبب
میشد هم نانوایان نان را کم عرضه کنند، هم محتکران به امید گران فروختن
گندم در آینده، میزانی زیاد از آن را در انبارها احتکار کنند.
ناظمالاسلام کرمانی دراینباره مینویسد، «وضع مالی بد نانواییهای تهران،
خبازخانه تهران را وامیدارد که اجرت شاطر و خدمه نان را بکاهند، این
تصمیم به معضل نان دامن زد، چون بسیاری از نانواییها به دلیل انصراف خدمه
از کار، تعطیل شدند», همچنین عمق کمبود و قحطی نان را از اعلامیهای
میتوان دریافت که محمدعلیشاه پس از توپ بستن مجلس و آغاز دوره استبداد
صغیر با اشاره به این موضوع صادر کرد.
معضل نان، یکی از بندهای آن بود: «قیمت نان و گوشت باید در سطح حالیه باقی بماند. اگر قیمت این اجناس از نرخ معمولی فزونی گیرد، اشخاص مختلف معادل دوبرابر مابهالتفاوت نرخ عادی و قیمت دریافتی جریمه خواهند شد».
این اعلامیه نهتنها نتوانست جلوی فعالیت
محتکران و نانوایانی را بگیرد که عملا با فروش نان ضرر میکردند، که آنان
راهی دیگر برای جبران آن زیان یافتند؛ بسیاریشان از آرد جو یا سبوسهای
کهنه خود که پیشتر به گاودارها میفروختند به نان گندم افزودند.
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» به شعاری در تهران اشاره میکند که دستکم برای مدتی در میان مردم پایتخت رایج شده بود و در تجمعهای خود آن را سرمیدادند، «کی کم میده؟ قصاب و نانوا کم میده».
از ایندست شعارها در دوره ناصرالدین شاه نیز بر سر بحران نان ساخته شده بود. به نوشته مرتضی راوندی در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» مردم در نبودِ ناصرالدین شاه که در سفر به سرمیبرد، در کوچهها و گذرهای شهر، این شعار را زمزمه میکردند: «شاه كجكلاه، رفته كربلا، گشته بىبلا، نان شده گران، يكمن يكقران، ما شدیم اسیر، از دست وزیر».
جنگ یکم جهانی؛ بحران نان ایران را به زانو درآورد
نوسان قیمت نان تا جنگ یکم جهانی ادامه داشت و با آغاز جنگ به مرحلهای
تازه وارد شد. یک قحطی بزرگ در سالهای ١٢٩٦ تا ١٢٩٨ خورشیدی در ایران رخ
داد که دلایلی چند داشت.
آغاز جنگ جهانی، احتکار آذوقه بهویژه گندم از سوی
اشخاصی که حتی روایت میشد احمدشاه قاجار یکی از آنها بود و نیز جلوگیری
انگلستان از ورود مواد غذایی به ایران، به استناد نوشتههای محمدقلی مجد،
از دلایل مهم این رخداد بهشمار میآمد.
وضع مردم ایران به روایت دونالد
ویلبر در این دوران به اندازهای نامناسب بود که تنها در غرب کشور بیش از
صدهزار تن از گرسنگی جان خود را از دست دادند, از دیگر عوامل بروز مشکل،
آن بود که روسها گندم فراوان با قیمتی بالا خریده، به روسیه بردند، از این
رو قیمت گندم در تبریز به شدت افزایش یافت و خرواری ١٢ تا ٢٥ تومان فروخته
شد. برای حل مشکل کمبود نان البته تلاشهایی شد.
برای مثال بارها رئیسان
اداره خبازخانه برکنار شدند تا با نانوایان برای فروختن نان بیکیفیت و
گران همدستی نکنند. اینها اما بیثمر بود.
هفتهای پانصد و بیست تن درسال
١٢٩٥ خورشیدی، به گزارش روزنامه رعد، از گرسنگی تلف میشدند. این آماری
چشمگیر برای شهر تهران بهشمار میآمد.٩ نان درسال ١٢٩٥ خورشیدی به
گرانترین قیمت خود رسید، به اندازهای که بسیاری از خبازها ناچار
نانواییها را بستند.
مردم برکناری سپهسالار را خواهان بودند. وثوقالدوله،
پس از برکناری وی، به نخستوزیری رسید. نان و ایجاد بحرانی تصنعی برای آن
در این دوره، به اعتقاد حسین آبادیان پژوهشگر تاریخ، صرفا یک بازی سیاسی با
هدف عزل سپهسالار و نصب وثوقالدوله بوده است.
دامنه گرسنگی مردم، آنگونه که منابع تاریخی گواهی میدهند اما به اندازهای بود که کسانی در صفهای انتظار نان تلف میشدند. روزنامه «زبان آزاد» رخدادی را در اینباره شرح میدهد «روز جمعه در دکان خبازی محله دروازه قزوین یک ضعیفه بیچاره بعد از چند ساعت معطلی با یک حالت رقتانگیزی ضعف نموده و پس از اینکه زنهای دیگر بیرونش آوردهاند، به فاصله نیم ساعت تلف میشود. مسئول این پیشامدها کی است و آیا پادشاه ایران از مرگ رعیت خود متاثر میشود یا نه؟».
تاسیس «خانه فقرا»؛ کوششی بیفرجام از سوی ثروتمندان
بحران نان و افزایش قیمت آن در تهران به اندازهای گسترده شده بود که به
روایت سیدمحمد کمرهای در خاطراتاش، مردم وسایل شخصی خود را برای تهیه نان
میفروختند «توی بازار ... یک طاس کوچک خوبی دست زنی بود، به مسگر
میخواست بفروشد.
مسگر گفت من به قیمت قراضه میخرم ... بیچاره ضعیفه
ناچارا داد. توی کوچه یک نفر جوان نشسته دست به سر خود کشیده داد میزد پول
یک کلاه کرک. دیدم کلاه خود را جلو خود گذاشته واقعا میفروشد»,
در همین
زمان که خیابانهای تهران از شدت فقر و گرسنگی، از مردگان پوشیده شده بود
چند تن از ثروتمندان خوشنام پایتخت مانند اعلمالدوله، منتصرالسلطان، دکتر
حاج رضاخان، خانه فقرا را در محله پامنار تشکیل دادند.
آنها دستههایی از
فقیران را در مکانی گردآورده، پذیرایی میکردند. برخی دیگر از دولتمردان
همچون مستوفیالممالک نیز بخشی از حقوق ماهانه خود را به فقرا اختصاص
دادند. امیر مفخم بختیاری پنج ماه حقوق خود را به دارالعجزه داد، دبیرالملک
نیز در شهر نو دارالمساکینی برپا کرد. این کارهای نیکوکارانه اما شرایط
را چندان بهتر نکرد.
این بحران تا سالهای پایانی جنگ ادامه یافت. یحیی دولتآبادی که دقیقا پس از پایان جنگ یکم جهانی به ایران بازگشت، روایت میکند که پس از چند سال دوری از تهران «قحط و غلای سال گذشته توارد بدبختیهای بسیار، مرضهای مسری گوناگون شاید ربع جمعیت تهران را کم کرده است، راستی تهران خلوت شده و کسر جمعیت آن نمایان است».
متفقین که آمدند، نان مردم ایران آجر شد!
تاثیرات اقتصادی و اجتماعی جنگهای جهانی بر ایران بسیار گسترده و چشمگیر
بود. هجوم متفقین به ایران در جنگ دوم جهانی نیز مشکلات فراوان اقتصادی
پدید آورد. تورم، دزدی و قحطی، نمونههایی کوچک از پیامدهای این تهاجم بود.
کمبود نان در تهران در روز ۱۷ آذر ۱۳۲۱، یکسال پس از اشغال نظامی ایران،
همزمان با نخستوزیری احمد قوامالسلطنه، شورشی مردمی را رقم زد. نانی که
هر روز تحویل مردم میشد، در آستانه بلوا، یعنی روزهای منتهی به ۱۷ آذر،
مخلوطی از خاکاره، خرده شیشه، سنگ و کلوخ بود.
این وضعیت، مردم گرسنه را برآن داشت تا خشم و غضب خود را با شورش و تظاهرات و سرانجام حمله به مجلس شورای ملی نشان دهند.
بدینترتیب در بامداد روز ۱۷ آذر دانشآموزان تهرانی مدرسهها را تعطیل
کرده، به سوی مجلس ره سپردند. آنان که با شعار «ما نان میخواهیم» به راه
افتاده بودند، جلوی در اصلی مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند.
شورش ٣ روز
ادامه یافت و هر روز شدیدتر شد. معترضان با شعارهایی چون «نان و پنیر و
پونه، قوام گشنمونه» در خیابانها حرکت میکردند. جیرهبندی نان در این
دوره بحرانی آغاز شد. مردم تنها با ارایه برگ شناسنامه، کوپن نان
میگرفتند. برخی نانوایان در این میانه آشوب، باز به کمفروشی و گرانفروشی
روی آورده، بخشی از آرد دریافتی از دولت را انبار میکردند.
دولت کمی بعد
ناچار شد نان را با ترکیبی از گندم و جو تولید و عرضه کند, همچنین آرتور
میلسپو، حقوقدان و کارشناس آمریکایی در امور مالیه را به ریاست کل دارایی
کشور برگزید تا با دولت ایران در بهبود اوضاع نابسامان اقتصادی همکاری کند.
میلسپو برای حل بحران نان و جلوگیری از احتکار گندم توسط نانوایان، افزایش
قیمت نان تا ٢ برابر و گاه مخلوط کردن آردهای ذرت و ارزن با آرد گندم و
اقداماتی مانند تاسیس یک نانوایی دولتی بزرگ را انجام داد. دامنه اختیارات
میلسپو اندکی بعد گسترش یافت. وی توانست «اداره خواروبار» و سپس «غله و
نان» را تاسیس کند.
این اقدامات اما نتوانست مشکلات مربوط به کمبود نان
گندم را حل کند. افزایش بهای نان، مردم برخی مناطق مانند مهاباد را شورانده
بود. با آنکه نانوایی سیلوی مرکزی به راه افتاده و نان فراوان تولید
میکرد، کیفیت نان آن پس از مدتی پایین آمد و به اندازهای ناگوار و
غیرقابل خوردن شد که بیماری و مرگ چند نفر را در پی آورد.
دلایل سیاسی و وضع نابسامان کشور پس از جنگ دوم جهانی نیز دامنه این مشکلات را میگسترانید.
نان؛ آذوقهای که زود بحرانی میشود!
کمبود نان در سدههای اخیر تاریخ ایران، همواره بهگونهای معنادار،
بحرانهایی را در پی آورده است. به نظر میرسد برخی قحطیها و کمبودهای
مربوط به آذوقه و نان در گذر تاریخ ایران نهتنها از مسائل جغرافیایی، کاهش
چشمگیر بارندگی و خشکسالیهای پیدرپی برگرفته بود، که سودجویی برخی
ثروتمندان و دولتمردان که عموما مالکانی بزرگ نیز بهشمار میآمدند در
احتکار گندم، به گسترش این پدیده یاری میرسانده است.
حتی گاه ایجاد
بحرانهای ساختگی بهمنظور بهرهبرداریهای سیاسی نیز وضع قحطی نان را دامن
میزده است و در این میانه، تنها مردم از این اوضاع رنج میکشیدهاند.
تاثیر عوامل خارجی در برهههای گوناگون تاریخی را نیز در این زمینه
نمیتوان از نگاه دور داشت. برای نمونه، در جنگهای جهانی که دامن ایران را
نیز با وجود اعلام بیطرفی میگرفت، هجوم نظامیان درگیر جنگ و اقدام
آنان برای بیرون بردن مواد غذایی از ایران، در پیدایش بحران نان، نقشی
چشمگیر داشته است.
شهرهایی چون تهران و تبریز بیش از دیگر شهرها، در این
بحرانها گرفتار میآمدند؛ بهویژه نبود راههای مناسب ارتباطی و وسایل
حملونقل همواره به تاثیرهای منفی این وضع میافزود، از آنرو که کشاورزی،
بیشتر در شهرستانها و با توجه به شرایط آب و هوایی آن مناطق انجام
میگرفت و فرستادن محصولات برای چنین شهرهایی دشوار بود.
همچنین در شرایطی که اوضاع کشور آشفته بود، دزدان و راهزنان از ناامنی راهها بهره میبردند و کاروانها را غارت میکردند. مجموع این عوامل، در کنار اتکای بیش از اندازه معیشت ایرانیان به محصول گندم و فرآورده مهم آن «نان»، از گذشتههای دور، به گسترش و پیوستگی بحران نان در تاریخ معاصر ایران کمک کرده است.
منبع: روزنامه شهروند 13 مهر 94