محمد جعفر یاحقی / استاد ادبیات
عصر پرس: ادبیات دوره مشروطه، اعم از شعر
و نثر، نقش بزرگی در فراز و فرود نهضت مشروطه ایفا کرده است. این ادبیات هم بر
مشروطه و مشروطیت تاثیر گذاشت و هم از آن متاثر شد. رنگ و بوی به شدت سیاسی و بعضا
اجتماعی این ادبیات به خوبی در آثار نویسندگان این دوره بازتاب یافته است. متن زیر
نوشتهای تحقیقی از دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد و محقق بزرگ ادبیات ایران است. محمدجعفر
یاحقی سال ۱۳۲۶ در فردوس خراسان زاده شد. وی تحصیلات ابتدایی و
متوسطه خود را در شهر فردوس گذراند. در سال ۱۳۴۵، به قصد ادامه تحصیل
به مشهد رفت
و در سال ۱۳۴۶ با رتبهٔ اوّل در کنکور رشته ادبیات در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته
شد. پس از اتمام دوره لیسانس، در سال ۱۳۵۰ به عنوان رتبه اوّل در کنکور فوق لیسانس
زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد پذیرفته شد. وی در سال ۱۳۵۴ با درجه ممتاز از
پایاننامه خود دفاع کرد و به پیشنهاد دکتر غلامحسین یوسفی به عنوان مربی در
بخش زبان وادبیات فارسی دانشگاه فردوسی استخدام شد. در همان زمان وی در دورهٔ
دکتری زبان وادبیات فارسی دانشگاه تهران با رتبهٔ اوّل پذیرفته شده و همزمان با
تدریس در دانشگاه فردوسی، در دورهٔ دکتری دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. وی در
سال ۱۳۵۹ از پایان نامهٔ دکتری خود در دانشگاه تهران با درجهٔ ممتاز دفاع کرد. در
سال ۱۳۶۷ دانشیار شد و در سال۱۳۷۲ به مرتبهٔ استادی ادبیات فارسی ارتقا یافت. یاحقی از دی
ماه ۱۳۸۱ مدیریتقطب علمی فردوسیشناسی وادبیات خراسان را به عهده
گرفته است.
در اینكه تقسیمبندی دورههای ادبی، دوره مشروطه را باید دنباله ادبیات
كلاسیك فارسی به شمار آوریم یا آن را به مثابه درآمدی بر ادبیات معاصر فارسی
قلمداد كنیم، یا اینكه از اساس برای آن حساب جداگانهای باز كنیم، میان ادبیاتشناسان
توافقی نیست. در اینجا بحث بر سر استقلال یا عدم استقلال ادبیات مشروطه نیست، بیشتر
باید به این امر بپردازیم كه ادبیات دهههای آخر حكومت ناصرالدینشاه تا اوایل عصر
پهلوی، یعنی سالهای تكوین مبانی فكری مشروطه تا دو دهه پس از آن و مجموعاً حدود
كمتر از نیم قرن ادب نزدیك به معاصر فارسی را به طور جداگانه بررسی كنیم. آغاز این
ادبیات را زمانی باید به حساب آورد كه جامعه ایرانی در پی آشنایی با فرهنگ و تمدن
مغرب زمین، به فكر احیای حقوق از دسترفته خود در زمینه اجتماعی برآمد و به دنبال یك
رشته قانونخواهیها و كشمكشهای سیاسی، سرانجام موفق شد نوع حكومت دلخواه خود را
كه در آن دوره، حكومت مشروطه بود، برگزیند.
ادبیات منسوب به این دوران كه «ادبیات مشروطه» خوانده میشود،
متعاقب آشنایی پیشگامان تجددخواه با مظاهر تمدن جدید و با افكار و آثار نویسندگان
و متفكران سدههای 18 و 19 مغربزمین، تدریجاً شكل گرفت و با آزادیخواهی و قانونطلبی
پابهپا پیش رفت. آشنایی با غرب و مظاهر تمدن نوین كه از زمان جنگهای روسیه تزاری
با ایران در عهد حكومت فتحعلی شاه آغاز شده بود، تا اواسط حكومت ناصرالدین شاه پیامد
ادبی خاصی كه حاكی از تحولی عمده باشد، به همراه نداشت؛ اما پس از آن، پدیدههای
فرهنگی تازهای مانند چاپ و روزنامهنگاری كه پیش از آن بروز و نمودی جدی نداشت،
در روشن كردن اذهان ادیبان و ایجاد تقاضاهای جدید مانند آزادی و قانون مؤثر بود.
با انتشار روزنامه و تأسیس دارالفنون (
1268ق / 1851م) روند آشنایی ایران با جهان نوین رو به
شتاب نهاد. رواج ترجمه به عنوان یك امر فرهنگی مهم و ترجمه آثار مهمی چون تاریخ
«پطركبیر»
، «
شارل دوازدهم» و «اسكندر مقدونی» همگی
از ولتر، و رمانهای تاریخی و علمی مانند «سه تفنگدار»، «كنت مونت كریستو» و «لویی
چهاردهم» از الكساندر دوما، «
تلماك» از فنلن، «روبنسون كروزوئه» از دانیل دوفو، «مسافرتهای
گالیور» از جاناتان سویفت و بالاخره «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» اثر جیمز موریه
به ترجمه میرزاحبیب اصفهانی، راه را برای آشنایی با بسیاری از مسائل مربوط به زندگی
مغرب زمین باز كرد و سرانجام به شكلگیری حلقههای روشنفكری در ایران منتهی شد.
از دهههای پایانی سده سیزدهم/ نوزدهم پای تجددخواهی به
ادبیات هم باز شد و نویسندگان پیشگام با نقد سنتیهای ادبی گذشته، ضرورت تحول در
ادبیات دیرین فارسی را خاطرنشان میكردند و ادبیات نوین مشروطه با ایدهها و نظریههای
متفاوت با گذشته، از اینجا شكل گرفت. در این مسیر از كوششهای نویسندگانی مانند میرزافتحعلی
آخوندزاده (متوفای 1295/1878)، میرزا ملكمخان (
م1326/1908)، میرزا آقاخان كرمانی (م1314/1896)، زینالعابدین مراغهای (م 1328/1910)
و عبدالرحیم طالبوف باید یاد
كرد كه در واقع با نظریه نوینی كه در ادبیات مطرح كردند، با تكیه بر دو اصل سادهنویسی،
بر ورود تفكر فلسفه اثباتی غرب در ادب فارسی نیز تأكید داشتند. به این ترتیب مقارن
با اوجگیری نهضت مشروطه در ایران، ادبیات نوینی پا به عرصه وجود گذاشت كه به دلیل
مشخصههایی كه داشت، بعدها به «ادبیات مشروطه» نامبردار شد.
اهمیت نثر
در ادبیات مشروطه نثر هم مانند شعر و شاید بیشتر از آن
اهمیت پیدا كرد.
پیدا شدن انواع جدید نثر مثل متون ترجمه، داستان، ادبیات
روزنامهای، رمانهای تاریخی و مانند اینها، اهمیت نثر را در این دوره بیشتر كرد.
شیوهای كه در
نثر سنتی فارسی به قائممقام فراهانی (1252/1836) ختم میشد، یعنی نثر منشیانه و
ادبی تقریباً با «منشآت» قائممقام راه تازهای در پیش گرفت كه بنای آن بر سادگی و
پرهیز از پیرایههای ادبی بود. این خصلت با فن ترجمه و روزنامهنویسی سازگاری بیشتری
داشت و به علت حجم بالای این آثار در دوره قاجاری، با سرعت رو به گسترش نهاد و در
آثار كسانی مانند محمدتقی خان سپهر ملقب به «لسانالملك» (1297/1880) و رضاقلیخان
هدایت (1288/1871)
دنبال شد. با این حال نثر امثال سپهر و هدایت را شاید نتوان به
دوره مشروطه نسبت داد، هرچند كه به عنوان بستر و زمینه پیدایی نثر این دوره قابل
ذكر است.
سادگی زبان و نزدیكی آن به گفتار، از طریق راهیابی
اصطلاحات و واژگان گفتاری به نثر ـ كه روزنامهنویسی و ترجمه مروج آن بودند ـ از ویژگیهای
بارز این نثر به حساب آمده است. رواج مقاله و گزارشنویسی به شیوه فرنگی آن، بر این
جریان تأثیر گذاشت و سادهنویسی را بیش از پیش ترویج كرد. به این ترتیب راه بر نثر
ساده آثار و نوشتههایی از قبیل: «مسالك المحسنین» و «
كتاب احمد طالبوف» یا «سیاحتنامه ابراهیمبیك»
اثر حاج زینالعابدین مراغهای ـ كه هر سه از كتابهای تأثیرگذار در اندیشه و زبان
عصر مشروطه بودند ـ هموار شد؛ به ویژه كه پیش از آن زبان نرم و داستانی فارسی در
كتابهای دیگری از قبیل: «هزار و یك شب» عبداللطیف طسوجی و «امیر ارسلان نامدار»
اثر نقیبالممالك نیز تجربه شده بود.
سفرنامه و خاطرهنویسی هم از رهاوردهای ادبی دوره قاجاری
و آستانه ادبیات مشروطه است. سفرنامههای ناصرالدینشاه یعنی «سفرنامه فرنگستان»
و همچنین «
سرگذشت سفر مكه» امینالدوله، روزنامه «خاطرات اعتمادالسلطنه» و «خاطرات
حاج سیاح» از این قبیل است.
از رهاوردهای دیگر ادبی این دوره، نمایشنامهنویسی به شیوه
جدید است كه پیش از آن با ترجمه آثار مولیر (م1673) و كارهای میرزافتحعلی
آخوندزاده آغاز شد و با آثاری نظیر «بقال بازی در حضور» منسوب به اعتمادالسلطنه و
نمایشنامههای میرزاآقا تبریزی و ملكمخان دنبال گردید. نمایشنامهنویسی كه در این
دوره با اقبال مواجه شده بود، پس از استقرار مشروطه با آثار كسانی مانند مرتضی قلیخان
مؤیدالممالك فكری (1337/1919) و احمد كمالالوزراء (1309/1892)
ادامه پیدا میكرد و زمینه
برای پدیدآمدن آثار جدیتر و فنیتری نظیر «جعفرخان از فرنگ آمده» حسن مقدم كه در
واقع باید در زمره نخستین آثار نمایشی فارسی به سبك كاملاً جدید و در زمرة ادبیات
معاصر فارسی بررسی شود، فراهم آمد.
از دیگر رهاوردهای ادبی این دوره، رو آمدن هنر طنزنویسی
و گسترش آن است.
این فن كه از گذشتههای دور در ادب فارسی به شكلی كاملاً فنی و
تخصصی برای خواص ادامه داشت، در این دوره به هنری عام و مردمی بدل شد و سر از
روزنامهها درآورد و به همین دلیل توانست تأثیر شگرفی بر جریانهای سیاسی و فرهنگی
عصر مشروطه بگذارد. بیگمان در این هنر باید «چرند و پرند» دهخدا را كه در روزنامة
«صوراسرافیل» منتشر میشد و همچنین طنزهای منظوم سید اشرفالدین گیلانی را كه در
روزنامة «نسیم شمال» رشت انتشار مییافت، در صدر همه مورد توجه قرار داد.
با گسترش اقدامات ادبی و فرهنگی كه در آستانة نهضت
مشروطه صورت گرفت و حركتهای ترقیخواهانهای كه امیركبیر آغاز كرده بود، چهرة
فرهنگی جامعة ایرانی كاملاً تغییر كرد و برای تحول به یك مرحلة نوین اجتماعی آماده
شد؛ بهویژه كه گروهی از تحصیلكردگان دارالفنون و فرنگرفتگان به صورتهای مختلف
به جریان نوگرایی اجتماعی و فرهنگی دامن میزدند و ضرورت آشنایی مردم را با پدیدههای
نو و مظاهر فرهنگ جهانی كه با شتاب رو در ترقی داشت، بیش از پیش یادآوری میكردند.
روشنفكران و علما
گروه روشنگران به دو دستة كوشندگان داخل و خارج تقسیم میشدند:
از گروه كوشندگان داخلی رضا قلیخان هدایت، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (معروف به
صنیعالدوله)، محمدطاهر میرزا، میرزا علی اصغرخان امینالدوله، یوسف خان
مستشارالدوله و از گروه كوشندگان خارج از كشور كه اغلب ناگزیر از جلای وطن شده
بودند و فعالیتهای سیاسی و روشنگرانة خود را در خارج از مرزهای ایران ادامه میدادند،
از عبدالرحیم طالبوف، حاج زینالعابدین مراغهای، میرزا ملك خان صاحب رسالههای
انتقادی و مدیران روزنامة قانون، آخوندزاده نمایشنامهنویس و انتقادگر معروف و
بالاخره سید جمالالدین اسدآبادی و شاگردش میرزا آقاخان كرمانی باید نام برد.
تأثیر علمای شیعه در حركتهای اجتماعی عصر اول قاجاری بهویژه
با نظارتی كه بر جناحهای مذهبی و تودههای مردم از جمله بازاریان به عنوان
گردانندگان چرخ اقتصاد كشور داشتند، تقریباً مسلم بود. اگر كوششهای كسانی مثل سیدجمال،
با پیام فراگیری كه در جهت دعوت كلیة ملتهای مسلمان به اتحاد اسلامی داشت، و
مقاومت میرزای شیرازی در واقعة رژی (تحریم تنباكو) در زمان ناصرالدین شاه را هم بر
این بیفزاییم، میتوان به تأثیر نیروهای مذهبی بیشتر پی برد.
با این همه به نظر میرسد نهضت مشروطه
پیش از آنكه پختگی لازم را پیدا كند، قدری زودتر از موعد به ثمر رسید و از همان
آغاز با تندباد استبداد روبرو گردید. مظفرالدین شاه كمی پس از امضای فرمان مشروطه
(1324ق/ 1906) به سال 1326
درگذشت و پسر مستبدش محمدعلی شاه كه به حكومت روسیه وابسته
بود، به جای وی نشست و اندكی بعد با مشروطه سر ناسازگاری گذاشت، به طوری كه
انقلابیون ناگزیر شدند با وی به معارضه برخیزند و او را از سلطنت خلع كنند و پسر
نوجوانش احمدمیرزا را به جای او به حكومت بردارند. عصر كشاكش سیاسی و زورآزمایی
ملت با دولت برای رسیدن به آزادی و قانون را بعدها «عصربیداری»
نام نهادند.
ادبیات عصر بیداری
مرحله تحولی كه شعر و ادب عصربیداری پشت سر گذاشت، در
همة دورههای تاریخ ادبیات فارسی بیسابقه بود. پیش از آن تغییراتی در همة شئون
فرهنگی و اجتماعی روی داده بود. مردم به پارهای آزادیها دست یافته بودند، سواد و
دانش اجتماعی عمومیت یافته و مردم حقوق سیاسی و اجتماعی خود را درك كرده بودند. این
اصل هم برای اكثریت مردم و هم برای حاكمیت سیاسی جامعه پذیرفته شده بود كه لازم
است مردم بر سرنوشت خود حاكم باشند؛ از این پس همه چیز به نوعی با جامعه و مردم
ارتباط پیدا میكرد. بنابراین ادبیات هم مثل دیگر مظاهر اندیشه و فرهنگ به مردم روی
آورد و انعكاس ارزشهای اجتماعی را وجهة همت قرار داد. روی این اصل از شعر و ادب این
دوره دیگر نه به عنوان پدیدهای تجملی و منحصر به گروههای بالای حاكم و افراد
محدود، بلكه همچون امری مردمی و متعلق به گروههای وسیع جامعه باید سخن گفت كه به
جای ارتباط مستقیم با دربار و گروههای بالای اجتماع، از طریق مطبوعات متعدد و
رنگارنگ با محتوای سیاسی و انقلابی مورد علاقة همگان، مخاطبان خود را در گوشه و
كنار شهرستانها و حتی روستاهای كشور پیدا كرد.
ویژگیهای ادبیات دوره بیداری
ـ از نظر كاركرد و دایرة شمول، ادب این دوره عمومیت یافته
و به عنوان زبان برندة نهضت در اختیار مطبوعات قرار گرفته است.
-جهانشناسی ادیبان با الهام از مقتضیات جهانی دگرگون
شده و از كلینگری و ذهنیت، به جزئیبینی و عینیت گراییده است.
ـ از نظر ساخت فنی، یعنی زبان و موسیقی، مخصوصاً شعر بیداری
دو مسیر مجزا و نسبتاً متفاوت را در پیش گرفته است: گروهی مانند ادیبالممالك
فراهانی و محمدتقی ملكالشعرا بهار با آگاهی لازم پیوند تام و تمام خود را با
سنتهای ادبی گذشته استوار نگه داشتند و گروهی مانند میرزادة عشقی، سید اشرفالدین
گیلانی و عارف قزوینی كه ذاتاً با ادب دیرین فارسی انس چندانی نداشتند، زبان كوچه
و بازار را برگزیدند و با صمیمیتی كه در این طریق از خود نشان دادند، از قبول موقت
همگانی هم برخوردار شدند.
ـ زبان كوچه و بازار، واژگان خاص خود را طلب میكرد. از
این رو بهویژه در شعر گروه دوم، واژهها و تعبیرات و آهنگ و موسیقی عوامانهای
راه یافت كه پیش از آن، یا حتی در بخش مهمی از اشعار گروه اول، تصور آن چندان آسان
به نظر نمیآمد. این گرایش راه را برای ورود واژههای مستحدث اروپایی به زبان فارسی
هموار كرد.
ـ تخیل و قالبهای شعری بیش و كم بیتغییر ماند. نمونة تخیلهای
تازه را در پارهای از اشعار عشقی مانند «سه تابلو مریم»، تا حدی میتوان دید. تقید
به قالبهای كهن در شعر ادیب و بهار بیشتر و در گروه دوم كمتر به چشم میخورد.
ـ تغییرات محتوایی و درونمایهای هم پا به پای زمان پیش
رفت. آن روزها دیگر نه تنها روزگار ستایش و توصیف قراردادی پدیدههای اجتماعی به
سر آمده بود، بلكه مضامین كلی و ذهنی و اخلاقیات انتزاعی و عارفانهسرایی و غزلگویی
هم خریداری نداشت و به موازات حضور روزافزون مردم در صحنة سیاست و اجتماع، در عرصه
ادب نیز مضامین و اندیشههای تازهای رخ مینمود كه بیشتر از تحولات و دستاوردهای
اجتماعی نهضت مشروطه الهام میگرفت.
از نظر درونمایه نیز در شعر فارسی عصر بیداری تحولاتی رخ
نموده بود كه میتوان در چند مورد زیر خلاصه كرد:
1
ـ آزادی، كه در اینجا تقریباً به مفهوم دمكراسی غربی
نزدیك میشد. كلمه «
آزادی» در فرهنگ گذشته ایران به این معنی به كار نمیرفت و بیشتر
مرادف با «
حریت» و «اختیار» و یا نقیض جبر و اسارت بود.
ـ قانون، كه همه تلاش مشروطهخواهان برای استقرار و
حاكمیت قانون بود. بنا بر این اصل، یكی از عمدهترین مطالبات مردم و ادیبان در
روزگار مشروطه همین قانونخواهی بود.
ـ وطن، به معنای سرزمینی كه مردمانی با مشتركات قومی،
زبانی و فرهنگی در آن زندگی میكنند، مفهوم تازهای بود كه از عصر مشروطه برای
مردم ایران معنی پیدا كرد. قبل از آن، وطن بیشتر به معنی زادبوم و سرزمینی بود كه
شخص در آن پرورش یافته بود.
ـ تعلیم و تربیت نوین و لزوم تعمیم آن به زن و مرد،
موضوعی بود كه در ادبیات این دوره مطرح شده است و بهویژه با ظهور صنعت چاپ و نشر
و همگانی شدن مطبوعات، نیاز به آن بیشتر احساس میشد.
ـ توجه به علوم و فنون جدید، كه در واقع از ضرورتهای
اجتماعی و فرهنگی دورههای پیشین نشأت میگرفت.
ـ تأثیر فرهنگ غربی، كه بسیار كمرنگ و در آغاز به
واگوكردن واژهها و الفاظ محدود بود، بعدها پررنگتر شد و كمكم به مرحله اخذ و
اقتباس از مفاهیم فرهنگی غرب و واژهها و اصطلاحات مرتبط با مسیحیت هم نزدیك گردید.
7
ـ فقدان علاقه و اعتقاد به مفاهیم ذهنی، و از آن جمله
كلینگری اخلاقی كه تا حدودی ناشی از نوع نگاه غربی بود. بنابراین از توجه به مضامین
عرفانی و باورهای متافیزیكی و مفاهیم دینی كمكم كاسته شد و جای آن را توجه به
مفاهیم این جهانی و غیردینی (سكولار) گرفت
توجه به مردم و تودههای اجتماعی یكی از ویژگیهای شعر و
ادب عصر مشروطه بود؛ بدینسان شعر هم از نظر مفهوم و هم از نظر زبان و قالب و حتی
تخیل به صورتی درآمد كه میتوانست پیام شاعر را به عامة مردم منتقل كند. هرچند این
ویژگی در شعر گروه ادبا و سنتگرایان مانند بهار و ادیب و برخی دیگر از ادیبان
دوره قبل مانند ادیب پیشاوری و ادیب نیشابوری، میرزاحبیب خراسانی و شوریده شیرازی
كمتر محسوس است. این امر و اشتیاق برخی از شاعران برای انعكاس خواستهها و نیازهای
تودههای مردم و آشنایی و ارتباط گروهی از ایرانیان با جریانهای ادبی و اجتماعی در
آستانه انقلاب اكتبر 1917 روسیه، سبب شد كه شاخهای از ادبیات به ویژه در شعر فارسی
عصر بیداری، نیازها و محرومیتهای تودههای مردم را موضوع اصلی خود قرار دهد و به
دفاع از حقوق محرومان و رنجبران برخیزد. از این ویژگی، یا به عبارت بهتر، از شاخهای
كه این ویژگی را بیشتر در خود منعكس میكرد، به «ادبیات كارگری» یاد میكنیم كه
به خصوص كسانی مانند فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و محمدعلی افراشته علاقه و
اعتقاد بیشتری بدان نشان دادهاند.
شهرها و مراكز مهم ادبی شعر ملی مشروطه كه با طرفداری از
آزادی و با چهرهای ضد استبدادی به میدان آمد، از طریق مطبوعات و روزنامهها در
خدمت مردم قرار گرفت و به انعكاس آرمانهای ملی آنان روی آورد. تقریباً از همان
آغاز روی كار آمدن دولت قاجار، تهران به عنوان پایتخت به صورت مهمترین مركز جنب و
جوش ادبی مملكت درآمده بود. در عصر بیداری هم، به دلیل آنكه بیشترین فعالیتهای سیاسی
و مطبوعاتی در تهران متمركز شده بود، شعر و ادب هم حوزه جغرافیایی خود را بیشتر به
تهران منحصر میدید؛ بهتر بگوییم، از آنجا به شهرستانها منعكس میشد. حتی بیشتر
خوانندگان روزنامه معروف نسیم شمال كه در رشت منتشر میشد، اهالی پایتخت بودند.
بعد از تهران، بازار سیاست و مطبوعات در تبریز از همه جا
گرمتر بود، بیشتر شاید به این دلیل كه اولاً تبریز بر سر راه اروپا قرار داشت و
تازهترین اخبار و اطلاعات كه از استانبول و كشورهای غربی میرسید، ابتدا در این
شهر و بعد در تهران منتشر میشد؛ ثانیاً موقعیت جغرافیایی و وضعیت این شهر به لحاظ
همسایه بودن با تركزبانان كشورهای تركیه و جمهوری آذربایجان، به عنوان مقر ولیعهدان
قاجاری و در واقع به عنوان پایتخت دوم كشور انتخاب شده بود و همین امر سبب گردیده
بود كه در این شهر جنب و جوش فكری و سیاسی بیشتری پدید آید، كما اینكه وقتی محمدعلی
شاه بر تهران مسلط شد و دوران استبداد صغیر آغاز گردید، تبریزیان به رهبری ستارخان
و باقرخان و با یاری مجاهدان گیلان و بختیاری توانستند موجبات رهایی پایتخت را از
چنگال استبداد فراهم آورند. بعد از تبریز، رشت و اصفهان و مشهد و شیراز هم در
مرتبههای بعدی به عنوان مراكز جنب و جوش ادبی مطرح بودند.
منبع: روزنامه اطلاعات 10 مرداد برگرفته از كلیات تاریخ ادبیات فارسی (انتشارات سمت)