هر چقدر هم که تاریخ را مردانه نوشته
باشند، باز هم نمیتوان از کنار شور زنانه در انقلاب مشروطه گذشت؛ انقلابی که
اگرچه در جامعه زنان ایران، رنسانس محسوب نمیشود، اما بیگمان در خروج آنها از
اندرونی بسیار مؤثر بوده است.
زنان عصر قاجار پس از جریان این انقلاب بود که روبندها را کنار زدند، به میدان آمدند، شبنامه نوشتند، تحصن کردند و حتی در لباس مردان جنگیدند. اینکه حرف آن روز زنان، پژواک مطالبات مردانه بود، اینکه اجماعشان نهچندان آگاهانه شکل گرفته بود یا اینکه غرورشان بعد از ماجرای «دختران قوچان «جریحهدار شده و جرقه این حضور اجتماعی را زده بود، هیچیک سبب نمیشود بتوان نقش زنان تحصیلکرده، روشنفکر و از طبقه بالا را که پیش از آن به سبب اندکشماری خود به نتیجه نرسیده بودند، نادیده گرفت.
اینکه سهمخواهیهای زنانه از مواهب قانون، به کسب حق رأی و
رفع موانع فعالیت سیاسی زنان منجر نشد نیز دلیل خوبی نیست تا تأسیس انجمنهای
زنان، مدارس دخترانه و نشریات زنانه را نادیده گرفته و تصور کنیم جامعه زنان از
وادی مشروطهخواهی بینصیب ماند. بههرحال، نمیتوان انکار کرد قوانین کشور بعد از
مشروطه و تشکیل مجلس نیز همچنان مردسالارانه ماند و به همین دلیل است که یافتن
ردپای زنان در وقایع آن روزگار کار چندان سادهای نیست.
واضحترین نشانه این نگاه
مردانه، کمرنگماندن و تقریبا فراموششدن حکایت دختران قوچان است. این در حالی است که به اعتقاد تاریخنگاران،
ماجرای جور و ستم آصفالدوله بر این زنان یکی از علل اصلی در خیزش زنان و جنبش
مشروطهخواهی آنان بوده است.
گفته میشود قبل از آن -فروش دختران قوچان به ترکمانها و ارامنه عشقآباد در بهار ١٣٢٣ هجری قمری - هم گزارشهایی درخصوص فروش دختران در دیگر نقاط کشور خصوصا کرمان به گوش میرسید اما ماجرای قوچانیها بهدلیل فضای سیاسی آنروزها بیش از همه مورد توجه واقع شد و بهنوعی با مطالبات مشروطهخواهان گره خورد و بعدها در مجلس نخست نیز پیگیری شد.
زنان در صف دوم
فارغ از اینکه جرقه بیداری زنان آن
عصر چطور، در کجا و با کدام ماجرا زده شد و فارغ از آنکه مطالبات آنها اعم از
مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چقدر در جریان انقلاب مشروطه محقق شد، باید
پذیرفت مهمترین دستاورد این رویداد سیاسی برای جامعه زنان آن بود که متوجه اثر
کُنش خود بر حوادث سیاسی و اجتماعی شدند و دریافتند آنان نیز بهعنوان نیمی از
جامعه به اندازه مردان میتوانند در شکلدهی آینده خود و کشورشان اثرگذار باشند.
اینگونه بود که زنانی که پیش از آن کوچکترین حقی برای تعیین سرنوشت خود نداشتند؛ در جنبشهای اجتماعی شرکت کردند. در جریان این حضور اجتماعی، زنان طبقه اشراف و زنان طبقه فرودست که پیش از آن مطالبه مشترکی نداشتند، در کنار هم قرار گرفته و یک جنبش و بیداری اجتماعی را با هم تجربه کردند.
به این ترتیب دریافتند زنان از هر طبقهای باید از حقوق شهروندی خود برخوردار باشند و اگر نیستند برای احقاق آن مبارزه کنند. براساس آنچه «بشری دلریش «در کتاب «زن در دوره قاجار» نوشته است، نخستین نقش فعال اجتماعی زنان در لغو قرارداد رُژی (۱۲۶۹هجری شمسی) مشاهده میشود. ماجرای شکستن قلیانها و لغو امتیاز تنباکو را همه ما در کتابهای تاریخ دوران مدرسه خواندهایم.
اگرچه در آن ماجرا فتوای روحانیت - حرام اعلامکردن استفاده از توتون و تنباکو- بیشترین اثر را داشته است، اما برای نخستینبار سبب شد که زنان اندرونی در تحقق یک مطالبه سیاسی - عمومی نقش قابلتوجهی ایفا کنند. همراهشدن زنان حرم شاه با دیگر زنان نیز نخستین گام برای همصداشدن جامعه زنان و عبور از اختلاف طبقاتی آن دوره بود.
دیگر منظر اهمیت این ماجرا آن است که کنشگری زنان به پایتخت محدود نماند و در دیگر شهرها نیز تحرکاتی شد. پس از آنکه ناصرالدینشاه به میرزایآشتیانی دستور داد یا در انظار مردم قلیان بکشد یا تهران را ترک کند و پس از آنکه میرزا تصمیم به ترک تهران گرفت، موج عظیمی از مردم به خیابان آمدند و مشخص شد بخش عمدهای از این مردم را زنان تشکیل میدهند؛ زنانی که علاوهبر تهران در دیگر نقاط کشور نیز به میدان آمدند. بارزترین حضور زنان شهرستانی، قیام زینب پاشا در تبریز بود که بازار را به تعطیلی کشاند. به این ترتیب، نخستین همراهی زنان و مردان با موفقیت همراه شد و جامعه آن روز دریافت مردم با اتحاد و پافشاری بر مطالبات خود میتوانند از پس حاکمیت و جبر آن برآیند. برخی معتقد هستند موفقیت در این قیام مردمی را نباید چندان با جنبشهای زنانه مرتبط دانست زیرا همه مردم ازجمله زنان پشت سر روحانیون و بهخاطر فتوای آنان به صحنه آمدند.
از سوی دیگر لغو امتیاز تنباکو گامی
در جهت بهبود زندگی زنان، تحقق مطالبات آنها یا گرفتن امتیاز بیشتری از قوانین
کشور نبود. در پاسخ به این نگاه میتوان گفت این نخستینباری بود که زنان طعم
مشارکت در اقدامی اجتماعی و سیاسی را چشیدند بنابراین حتما در رساندن آنها به این
باور که میتوانند در ساختن سرنوشت خود و کشورشان مؤثر باشند، نقش داشته
است. این اختلاف نظر بهسادگی حل نمیشود زیرا براساس رویکرد نخست که حضور
زنان در لغو امتیاز رژی را فقط یک همراهی ناآگاهانه با مردان در جهت تحقق مطالبات عمومی
جامعه مردسالار بهشمار میآورد، نمیتوان این حضور را نخستین مشارکت اجتماعی زنان
دانست زیرا زنان پیش از آن هم – باوجود همه محدودیتها - در برخی فعالیتهای
اجتماعی، مانند تفریحات دستهجمعی، امور خیریه، گردهماییها و مراسم مذهبی، دخالت
و مدیریت مستقیم در اداره منزل و تربیت فرزندان و در موارد معدودی نیز امور
اقتصادی مانند اداره امور زمینهای کشاورزی یا تولیدات صنایع دستی شرکت داشتند.
معتقدان به این رویکرد حتی نفوذ غیرمستقیم زنان دربار با عنوان مادر، خواهر یا همسران شاه را مصداق ایفای نقش زنان در عرصه سیاست میدانند. از سوی دیگر باید پذیرفت که نیروی بالقوه زنان بعد از انقلاب مشروطه و در جریان اعتراضات اجتماعی آن زمان بالفعل شد و این بخش از جامعه با توجه به محدودیتهای پیش از آن هیچ راهی جز آن نداشت که در مرحله اول با قرارگیری پشتسر مردان و همنواشدن برای درخواست مطالبات آنان به میدان آید.
انجمنها و فعالیتهای غیرخانگی
گسترش نسبی تحصیلات ابتدایی در عهد
قاجار و انتشار روزنامهها، سطح آگاهی اجتماعی را نسبت به گذشته ارتقا داده بود و
مردم به بسیاری از مسائل سیاسی و فرهنگی آگاه شده بودند. بههمینخاطر بود که
جامعه آن روز آرامآرام نسبت به رویدادهای سیاسی و اجتماعی کشور حساس شده و واکنش
نشان میداد.
در این میان روحانیون که در خطابههای خود اخبار و اطلاعات سیاسی را به مردم طبقه پایین میدادند، نقش قابلتوجهی در آغاز حرکت زنان داشتند زیرا توده زنان که از لحاظ تعداد، بسیار بیشتر از زنان تحصیلکرده و اروپارفته اشراف بودند، از طریق شرکت در این جلسات نسبت به آنچه در کشور میگذشت اطلاع پیدا میکردند.
جنبش تنباکو بهعنوان نخستین حضور اجتماعی زنان همین امر را تأیید میکند. آنطور که «ناهید عبدالحسین» در کتاب «زنان در جنبش مشروطه «نوشته است، نمونه دیگر نقش علما و همراهی زنان با آنها در جریان مبارزات مشروطهخواهان، زمانی بود که در دوران سلطنت مظفرالدینشاه و آغاز نغمههای مخالفت با استبداد، علما بهعنوان اعتراض به سیاستهای شاه و درباریان در مسجدشاه بست نشستند و زنان نیز از این حرکت حمایت گستردهای کردند.
با مقاومت حکومت در برابر این اعتراضها، بستنشینان ناگزیر شدند که به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بروند و در آنجا بود که زنان به سرکردگی زنی مشهور به زن حیدرخان تبریزی وظیفه محافظت از بستنشینان را در مقابل نیروهای دولتی برعهده گرفتند. به گزارش احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، برخی از زنان در این ماجرا دستگیر و زندانی شدند. حرکت و حمایت زنان در مهاجرت عظمی نیز ادامه داشت. اگرچه زنان در این مرحله از انقلاب مشروطه - اواخر دهه ١٢٧٠ و اوایل دهه ١٢٨٠- بیشتر تحتتأثیر روحانیون بودند و بهخاطر حمایت آنان از جریان مشروطهخواهی توانستند از خانههایشان بیرون بیایند و در تظاهرات و رفتارهای دیگری که تا آن روز مردانه تلقی میشد شرکت کنند اما نهایتا توانستند با مشارکت در مسائل غیرمرسوم دوران خود، مسئولیت اجتماعی را تجربه کنند.
محصول این تجربه، رشد گرایش و تمایل
نیرومندی برای دیدهشدن و بهحسابآمدن در معادلات سیاسی و اجتماعی کشور بود که
بعد از صدور فرمان مشروطیت، با ایجاد انجمنها و سازمانهای فرهنگی، اجتماعی و
سیاسی زنان و همچنین تأسیس و گسترش مدارس زنانه، فعالیتهای مطبوعاتی، انتشار
مجلات و طرح مشخص مسائل زنان عملیاتی شد. در این مسیر اولین پایههای جنبش اجتماعی
زنان برای دستیابی به حقوق برابر و رفع ستم جنسیتی پایهریزی و در گذر زمان پیگیری
شد. کمکم فعالیت زنان مشروطهخواه از شکستن قلیان، همراهی متحصنان و شورش نان
فراتر رفت.
در حقیقت میتوان گفت که زنان با تشکیل انجمنها و دورههای خصوصی همه
تلاش خود را بهکار گرفتند تا بهصورت مستقلتر و محسوستر سطح آگاهی اجتماعی خود
را بالا برده و حضوری غیرخانگی داشته باشند. برخی از انجمنها و سازمانهای مخفی
زنان حتی به نبردهای مسلحانه برای مشروطیت پیوستند. برای مثال، در مبارزهای
مسلحانه بین موافقان و مخالفان مشروطه در آذربایجان جسد ٢٠ زن در لباس مردانه پیدا
شد.
کمتر کسی است که این حکایت را نخوانده یا نشنیده باشد که وقتی ستارخان در جریان مبارزات مسلحانه بر بالین سربازی که در درمانگاه از مداوای زخمش امتناع میکرد، رفت و گفت: «پسرم تو نباید بمیری، ما به نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا راضی نمیشوی زخمت را مداوا کنند؟» پاسخ شنید که «من زن هستم». این فعالیتهای مسلحانه بعد از صدور فرمان مشروطه هم ادامه داشت و در سال ١٢٩٠ وقتی که شایعه شده بود، برخی نمایندگان مجلس به خواستههای روسها تن دادهاند، حدود ٣٠٠ نفر از زنان با تپانچه به مجلس رفتند تا آنان را مجبور به حراست از آزادی و تمامیت ارضی کشور کنند.
مطالبات و خدمات
مهمترین ویژگی انقلاب مشروطه، آن بود
که زن و مرد ایرانی پس از سالها اختناق و استبداد در کنار هم قرار گرفتند و به
عرصه تصمیمات سیاسی کشور ورود کردند. در یک ارزیابی منطقی و غیراغراقآمیز باید
پذیرفت که زنان تصمیمگیرنده نبودند؛ ولی توانستند در تصمیمات سیاسی گردانندگان
اصلی، نقش قابلتوجهی ایفا کنند. در حقیقت وضعیت جامعه زنان به نسبت دوران
پیش از مشروطه بسیار تغییر کرد. زنانی که قبل از آن هیچ نقشی در بیرون از خانهها
و فراتر از تربیت فرزندانشان ایفا نکرده بودند، با مفاهیمی همچون عدالتخواهی و
رفع تبعیضهای جنسیتی، مشارکت سیاسی و مخالفت با ظلم و استبداد آشنا شدند.
ثمره این انقلاب برای زنان آنقدر
نبود که از حق رأی برخوردار شوند اما همین که اطلاعیه محمدعلیشاه خطاب به ملت
مشروطهخواه - یعنی مردان و زنان - صادر شد نیز بهنوبه خود پیشرفت چشمگیری به حساب میآمد.
مطالبات زنان در این مقطع از تاریخ ایران را میتوان به دو بخش تقسیم کرد.
بخش
نخست مطالبات مشخص زنان در حوزه سیاسی بود که شامل درخواست مشارکت در عرصههای سیاسی
و اجتماعی و رفع موانع فعالیت آنها میشد. بخش دوم از مطالبات آنان به اهداف قابل
دستیابیتری همچون تأسیس نهادهای مدنی، روزنامهها، مدارس و مقابله با سنتگرایی و
استبداد همسو با جامعه مردان مربوط میشد. بخش دوم از مطالبات زنانه تحت تأثیر
نگاه واقعبینانه بخشی از جامعه زنان شکل گرفت؛ زیرا با توجه به شرایط سیاسی و
اجتماعی روز گمان نمیرفت به اهداف جدیتری، مانند مشارکت سیاسی و حق رأی دست
یابند. بههرحال حضور زنان در صحنههای انقلاب مشروطه باعث شد نخستین رویکردهای
آنان به فعالیتهای اجتماعی هدفدار و سازماندهی شده، شکل بگیرد.
نگاهی به کتب و اسناد تاریخی دوران مشروطه روشن میکند زنان در کنار مطالباتی که داشتند، خدمات بیشماری نیز به انقلاب مشروطه کردند. فروختن جواهرات و خرید سهام از دولت در جریان تأسیس بانک ملی توسط مجلس، ازجمله همین خدمات بود. ماجرا این بود که در دوره اول مجلس شورای ملی، نمایندگان مجلس برای رفع بحرانهای مالی دولت تصمیم گرفتند از یک دولت خارجی مبالغی استقراض شود، اما زنان به این مسئله بیتفاوت نماندند و با اهدای طلا و جواهرات شخصی خود، سرمایهای تهیه کردند تا از قرض خارجی جلوگیری شود.
علاوه بر این،
زمانی که دولت روسیه در اعتراض به حضور مورگان شوستر آمریکایی در ایران در سمت
مستشار امور مالیه، اولتیماتومی ٤٨ساعته را به دولت ایران داد تا شوستر را از
ایران اخراج کنند، زنان به مجلس رفتند و ضمن دریدن نقابهای خود، تهدید کردند در
صورت تسلیم در برابر روسیه، فرزندان و شوهران و خودشان را خواهند کشت. این امر نمایندگان
مجلس را متأثر و مجبور به ایستادگی در مقابل روسها کرد. جامعه زنان همچنین مبتکر
تحریم کالاهای خارجی بود و تمام تلاش خود را بهکار گرفت تا قهوهخانهها را
متقاعد کند برای کاهش مصرف شکر وارداتی، تعطیل شوند. به اضافه اینکه در بعضی از شهرها مثل
تبریز و تهران، انجمنهایی بهمنظور ترویج منسوجات داخلی و تحریم پارچههای خارجی
تشکیل دادند.
حضور در عرصه سیاست و فعالیتهای انقلابی فهم و شناخت زنان آن عصر از
فضای سیاست را به شکل ملموسی رشد داد. تعاملات جامعه زنان با روسها و انگلیسیها
بهخوبی نشانگر این درک سیاسی است. مثال قابل ذکر دراینباره آن است که در یکی از مراودههای
میان انجمنهای زنان و هیأت روسی، این هیأت تلاش کرده بود زنان را متقاعد کند به
دلیل اینکه قانون اساسی ایران حقوق زنان ایران را رعایت نکرده است، آنها نیز نباید
برای حراست آن تلاش کنند. پاسخ گروههای زنان این بوده است که آنها خود نیز از
شرایط خودشان ناراضی هستند، اما مقصر، پیچیدگیهای سیاسی ناشی از حضور قدرتهای
خارجی است. گفتنی است جامعه زنان عصر مشروطه اگرچه میدانست برخی از
مطالباتش بهسادگی محقق نخواهد شد، اما از پیگیری و تلاش برای دستیابی به اهداف
خود دست نکشید.
نمونه این تلاشها آن بود که گروههای زنان در سال ١٢٩٠ با فعالان
حق رأی زنان در انگلستان تماس گرفتند و از آنان تقاضا کردند از دولت انگلیس
بخواهند از نفوذ سیاسی خود برای حمایت از ایرانیها استفاده کند. این فعالان نیز
پاسخ داده بودند متأسفانه هیچ امتیاز سیاسی در دولت خود و نیز قدرتی برای حمایت
مردم ایران ندارند.
بر این اساس زنان نخستینبار در این
دوره توانستند که فعالیتهای بینالمللی را تجربه کنند و حتی در استانبول - جایی
که بسیاری از مشروطهخواهان به آنجا مهاجرت کرده بودند- کمیتهای از زنان و دختران
مشروطهخواه تشکیل دادند، به افشاگری اعمال و جنایتهای محمدعلیشاه پرداختند و با
مخابره تلگرافهایی به ملکههای انگلیس و آلمان سعی کردند از نفوذ آنها برای مهار شاه
استفاده کنند.
انجمنهای زنان در جریان تدوین قانون اساسی نیز با صدایی رسا خواستههای خود را بیان میکردند؛ برای نمونه اتحادیه غیبی نسوان، نامهای به روزنامه ندای وطن فرستاد و از نمایندگان مجلس خواست بهسرعت متمم قانون اساسی را تدوین و تصویب کنند و به بیسروسامانی کشور خاتمه دهند و اگر از عهده این کار برنمیآیند، استعفا دهند و کار مملکت را به زنان بسپارند. این نامه طولانی به نکات دیگری نیز اشاره داشت، مانند «بدون قانون امکان ندارد، احدی از شما اطاعت کند. چرا قانون را به دست ما نمیدهید که هرکس در هرکجا که هست، تکلیف خود را بداند.»
زنهای شیراز نیز نامه نوشتند که اعیان و اشراف مانع تدوین و تصویب قانون اساسیاند، پس علیه آنان انقلاب کنید. همچنین تعدادی از زنان ماکو در اعتراض به تدویننشدن متمم قانون اساسی، توسط اقبالالسلطنه کشته شدند که این امر، اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پی داشت.
طبقهبندی زنان مشروطهخواه
توده زنان که قبل از آن از جایگاه،
تواناییها و حقوق انسانی خود آگاهی نداشتند در کنار زنان تحصیلکرده و مترقی آن
روز قرار گرفته و در خیزشهای اجتماعی پیش از مشروطیت، دوران انقلاب مشروطه و
رویدادهای پس از آن فعالانه شرکت کردند. اکنون که کمی بیش از یک قرن از تحولات آن
دوران میگذرد میتوان جامعه زنان آن روز را به سه طبقه تقسیم کرد:
گروه اول، زنان مرتبط با دربار بودند
که به دلیل برخورداری از آگاهی و دانش بیشتر و با تکیه بر امکانات دولتی توانستند
در این مقطع تاریخی به ایفای نقش سیاسی و اجتماعی بپردازند.
گروه دوم، از زنان مدرن و مترقی آن
روز که تحصیلکرده بودند و در سفرهایی با اروپا و روسیه آشنا شده بودند تشکیل میشد.
این گروه به واسطه آنچه آموخته بودند در ساختن فرهنگ و محیط زندگی زنان ایرانی
صاحب نقش شدند.
گروه سوم، یعنی توده زنان که از لحاظ تعداد بسیار بیشتر از دو گروه
نخست بودند در جریان مبارزات انقلابی پشت سر روحانیت به صحنه آمدند و بعد از
پیگیری مطالبات عمومی آن زمان با حقوق و نقش خود آشنا شدند.
ناگفته نماند که حضور زنان
در فعالیتهای سیاسی آن دوره یک بخش از اثرگذاری زنان در انقلاب مشروطه است و بخش
دیگر شامل حوادث و رویدادهایی که به زنان ارتباط داشت. جریان فروش دختران قوچان یا حادثه
گریبایدوف، ازجمله این موارد است. در ماجرای گریبایدوف نیز ممانعت آصفالدوله از
فرستادن دو کنیز گرجی به روسیه و زندانی کردن دو زن برخلاف میل خود در سفارت و
نهایتا فتوای میرزا مسیح، حوادثی را رقم زد. ازاینرو به جرئت میتوان گفت مشروطه،
فقط محصول کار مردان نبود، بلکه زنان به طرق مختلف در آن شرکت داشتند.
از آنجایی که
حضور زنان به مبارزات انقلابی ختم نمیشود و اتفاقا این انقلاب سرآغاز حضور اجتماعی
و سیاسی زنان ایران است باید به این نکته نیز توجه داشت که بلافاصله بعد از
برقراری مشروطه در کشور دو گرایش فکری متفاوت میان زنان و فعالیتهای آنان بازتاب
پیدا کرد.
نخست افکار و گرایشهای فمینیستیای بود که از سوی عدهای از زنان به
تأثیرپذیری از اروپاییها یا اروپارفتهها نمایان شد. گروه دیگری نیز تحتتأثیر
جنبش سوسیالیسم روسیه قرار گرفتند. گرایش دوم از سوی زنان توده که بسیار پرشمارتر بودند، پیگیری
شد و ازآنجاکه این گروه از همان ابتدا با واسطه –روحانیت- و بهدنبال مطالبات کمتر
زنانه به میدان آمده بودند، پیگیری خواستههای کمتر سیاسی، مانند مسائل بهداشتی زنان
یا تأسیس مدارس و... را بیش از دیگر موضوعات در مرکز توجه خود قرار دادند.
بیمهری مشروطه به زنان
مهمترین و درخور توجهترین ویژگی
مطالبات زنان در عصر مشروطه این است که آنان هیچوقت در جریان مبارزات انقلاب بهدنبال
طرح خواستههای صنفی نبودند، اما پس از پیروزی انقلاب زمان آن رسیده بود که دراینباره
نیز دستبهکار شوند. بههمیندلیل خواهان بهرسمیتشناختهشدن تشکلهای سیاسی خود
از سوی مجلس شدند.
نخستین اقدامی که زنان برای رفع موانع موجود بر سر راه فعالیت
تشکلهای سیاسی بانوان انجام دادند، این بود که از مرتضی قلیخان، نماینده اصفهان،
خواستند این مسئله را در مجلس مطرح کند و زمینه را بهگونهای فراهم آورد که مجلس
مجوز قانونی آن را به تصویب برساند. روشن است که این موضوع مخالفانی داشت. عدهای
از نمایندگان طرح مسئله را در مجلس غیرضروری دانستند و آن را جزء وظایف وزارت
داخله قلمداد کردند.
گروهی از نمایندگان، حتی اعتقاد داشتند آن وزارت باید تشکلهای سیاسی زنان را قدغن کند. درهمینحال عده دیگری باور داشتند اصل اجتماع سیاسی زنان اشکالی ندارد، ولی چون امکان فاسدشدن برخی توسط این تشکلها وجود دارد، پس باید از تأسیس و تداوم آن جلوگیری کرد. لازم به ذکر است در موافقت برخی از نمایندگان همچون وکیلالرعایا -نماینده همدان- با بهرسمیتشناختهشدن تشکلهای زنان نیز اما و اگرهایی بود. گفته وکیلالرعایا در دفاع از این مسئله مبنیبر اینکه «اگر در آن مفسدهای راجع به دین و دنیا بروز کرد، آن وقت باید در آن را گل گرفت»، بهخوبی آن اما و اگرها را روشن میکند. سرانجام مجلس رأی به غیرقانونیبودن این تشکلها داد؛ اما شور زنانه حاصل از مشروطه آنقدر قدرت گرفته بود که تصمیم مجلس تأثیر چندانی بر فعالیت تشکلهای سیاسی زنان نداشته باشد و تاریخ معاصر ایران افزایش کمی و کیفی این تشکلها را ثبت کند.
از دیگر مطالبات سیاسی محققنشده زنان
مشروطهخواه برخورداری از حق رأی بود. آنان باوجود نقش مؤثری که در انقلاب ایفا
کردند براساس ماده چهار نظامنامه انتخابات با محجورین، صغار، متکدیان و مرتکبین قتل
و سرقت همردیف قرار گرفته و از حق رأی محروم ماندند. علاوهبر این، طبق ماده هفت
نظامنامه، حق انتخابشدن نیز از آنان سلب شد.
دو سال بعد هم که اصلاح نظامنامه
در دستور کار نمایندگان مجلس دوم قرار گرفت، تغییری در نگاه مجلس به زنان ایجاد
نشد. اگرچه مدرس از کمیسیون مربوطه به دلیل آنکه زنان را در زمره دیوانگان و
سفیهان قرار داده بود، انتقاد کرد اما به خاطر شمار بیشتر موافقان منع زنان از
شرکت در انتخابات، کاری از پیش نرفت. حتی یکی از نشریات در اعتراض به این مسئله
نوشت: «تا روزی که زنان از حق رأی و ورود به مجلس، حتی برای تماشاکردن محروماند،
امید به ترقی در این کشور نیست».
با وجود همه تلاشهایی که زنان برای برپایی
مشروطه کرده بودند، هیچیک از دو خواسته سیاسی آنها مورد توجه قرار نگرفت اما باز
هم زنان در بزنگاهی که روسیه و انگلیس جنوب کشور را مورد تجاوز قرار داده بودند،
این بیمهریها را فراموش کرده و در صحنه ماندند. آنها با شرکت در راهپیماییها و
حتی با جنگ علیه قوای انگلیسی جنوب، تلاش کردند از مرزهای کشور و ارزشهای انقلابی
خود پاسداری کنند. آنان در این راه، جان خود را به خطر انداختند و هنگامی که باید
از زندگی آسودهتری که انقلاب مشروطه وعده آن را داده بود، بهرهمند میشدند، با
تحریم کالاهای خارجی، زندگی سختتری را برای خود فراهم آوردند.
دستاوردهایی با ارفاق
مخالفتهای پس از مشروطه فقط در مقابل
خواستههای سیاسی زنان نبود و در مسائل اجتماعی نیز تلاشهایی برای ممانعت از
پیشرفت زنان صورت گرفت. مجلسیها حتی با تأسیس مدارس زنانه نیز مخالف بودند اما جامعه
زنان که نتوانسته بود به حقوق اساسی مانند حق رأی دست پیدا کند، در این زمینه
کوتاه نیامد و بدون توجه به نظر آنها دست بهکار شد.
زنان تحتتأثیر کسانی که اعتقاد
داشتند سوادآموزی بهنفع منافع ملی است، این موضوع را در گروه مطالبات خود قرار
داده بودند ولی مخالفت بخش اعظم افکار عمومی و مخالفان مشروطه، مانع بزرگی بر سر
راه آنان بود. از اینرو تلاش کردند با انتشار مقاله و کتاب، مخالفان را جذب و
مانع مخالفت آنان شوند.
دولت و مجلس هم بهدلیل مخالفت عمومی، چندان رغبتی به
حمایت از متقاضیان مدارس جدید نشان نمیدادند اما زنان پیش از آنکه منتظر دولت و
مجلس بمانند، به شیوههای مختلف به تأسیس مدارس پرداختند. ناگفته نماند زنان آن
عصر از گسترش فعالیتهای مطبوعاتی خود نیز غافل نشدند. برپایی مشروطه در کشور سبب
شد که برخی از خواستههای جامعه زنان محقق شود. اگرچه تحقق این خواستهها بهسادگی
و در مسیری هموار نبود، اما اگر منصف باشیم و کمی ارفاق کنیم، میتوان پذیرفت که
بدون مشروطه تأسیس مدارس و روزنامههای زنانه مقدور نبود و در جریان این انقلاب
بستر حضور اجتماعی و سیاسی زنان فراهم شده است.
یکی دیگر از مسائل مربوط به زنان
که در مجلس اول پیگیری شد و تقریبا به نتیجه رسید، همان ماجرای دختران قوچان بود.
نجمآبادی در کتاب «حکایت دختران قوچان» نوشته است این مذاکرات، مرتب در نشریاتی
چون حبلالمتین، مجلس، ندای وطن، تمدن، صبح صادق، صوراسرافیل، مساوات، وطن،
الجمال، روحالقدس و نشریات طنزی چون کشکول و آذربایجان گزارش میشده است و قرائت
روزنامهها در قهوهخانهها و کنار خیابانها و جلسات انجمنها این موضوع را به
بحث روز ملت بدل کرده بود.
پیگیری وکلای مجلس به عزل آصفالدوله از حکومت خراسان و تشکیل کمیسیون رسیدگی به این ماجرا در وزارت عدلیه انجامید. این کمیسیون نیز بعد از دو هفته با تعیین مجازات خاطیان به کار خود پایان داد. نخستین گامها برای استرداد اسرا نیز دو سال پس از بهاسارترفتن زنان باشقانلو برداشته شد، اما این نتیجه قدرت مجلس در پیگیری موضوع نبود و بهدلیل حملات جدید ترکمانها به نواحی استرآباد و شاهرود صورت گرفت. با همه این تفاسیر، باید انقلاب مشروطه و فرصتی که در جریان مبارزات انقلابی و پس از آن برای حضور زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی فراهم شد را گامی نخست در طرح و شکلگیری مطالبات زنان ایرانی به حساب آورد. اکنون بعد از ١٠٩ سال هنوز هم امیدواریم جامعه زنان مطالبات اصلی خود را بهدرستی شناسایی کند و برای تحقق آنها بکوشد.
منبع: روزنامه شرق 12 مرداد