در آستانه صد و نهمین سالگرد انقلاب مشروطه؛
پیچیدگیهای انقلاب مشروطه ایران
منصوره اتحادیه و حسین آبادیان، در آستانه صد و نهمین سالگرد امضای فرمان مشروطیت در نشستی تحت عنوان "آیا مشروطه هنوز مسئله ما است؟" به بررسی پیچیدگیهای انقلاب مشروطه پرداختند.
لیلا ابراهیمیان
عصر پرس: هر سال در آستانه صدور فرمان مشروطیت نشستها و گردهمآییهای زیادی برگزار میشود. تمام کوشش این نشستها
معطوف به قرائت جدیدی از انقلاب مشروطه است. قرائتی که هر بار با توجه به
یافتههای نو و فضای سیاسی و اجتماعی نو، گویی خود نو میشود. انقلاب مشروطه ایران
نیز همچون هر پدیده اجتماعی دیگر در معرض قضاوت و تحلیل قرار دارد. این حرکت جمعی
تاریخی ملت ایران در صد و نه سال پیش هنوز آنقدر تازه است که موضوع گزارشی ویژه
قرار گیرد.
موضوع نشست، «آیا مشروطه هنوز مسئله ماست؟» بود و طرح همین موضوع از
سوی اتاق تاریخ مؤسسه «آپآرتمان» و «سرخ و سیاه» دلیلی کافی برای پرشدن سالن
مؤسسه زودتر از زمان سخنرانی. هیچ صندلی خالیای در سالن وجود ندارد و صدای میهمانها
بهسختی تا انتهای سالن میرسد.
اولین سخنران نشست، منصوره اتحادیه، استاد
بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران، است که صحبتهای خود را بعد از توضیح و پرسشهاي
مجری برنامه شروع میکند. سؤالهایی چون: «ما از مشروطه چه میخواهیم؟»، «جنبش،
نهضت یا انقلاب مشروطه چه نسبتی با امروز ما دارد و انتقال مفهومی که از انقلاب
مشروطه به نسل امروز باید بشود چیست؟»،
«وقتی از مشروطه صحبت میکنیم از چه میگوییم: نهضت، قیام، انقلاب یا جنبش؟»،
«اینهمه گفتن از مشروطه قرار است چه تحرک فکریای را در جامعه بهوجود بیاورد؟»،
«چه زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسیای در ایران منجر به مشروطه شد؟»،
«آیا همه مردم درگیر انقلاب بودند یا مشروطه یک انقلاب شهری بود که فقط دغدغه
منورالفکران و علما بود؟»، «آیا عدالتخانهای که مردم دنبالش بودند همین مجلس
شورای ملی است که به آن رسیدند و چرا مردم بهدنبال عدالتخانه بودند؟» و «چقدر
دموکراسی، حکومت قانون و تفکیک قوا برای مشروطهخواهان مهم بود؟».
اتحادیه، با این
مقدمه که »انقلاب اسلامی ادامه انقلاب مشروطه است»؛ از رابطه و تأثیر دورههای
متعدد تاریخی با هم و بر هم میگوید و دو انقلاب را از تبار مشترک میداند. «از انقلاب
مشروطه ١٠٩ سال میگذرد و هنوز هم میتوان درباره آن حرف جدیدی زد مثل فرانسویها
که در دویستمین سال انقلابشان آن را دیگربار تبیین کردند. اما مشروطه به یک معنا
انقلاب بود. جامعه ایران در این انقلاب تغییر کرد؛ اگرچه در مقالهای خانم لمبتون
معتقد است که مشروطه ایران، انقلاب نبود. چون همان طبقه قدرت و
حکومت را ادامه دادند و از عینالدوله منفور و رجال سابق مثال میزند. بله اگر
مشروطه را از این منظر نگاه کنیم، جامعه زیرورو نشد.
اما دستاوردهای انقلاب، چون
مجلس شورای ملی، قانون اساسی، مطبوعاتی که جزء زندگی مردم شد، احزاب سیاسی، هرچند
که نقش آنچنانی نداشتند، مدرنیزاسیون که جزء نهاد دولت شد، مسئله زنان و... نشان
میدهد که مشروطه انقلاب بود». در جواب اینکه «آیا مشروطه یک انقلاب گسترده مردمی
بود یا انقلاب شهرنشینها؟»، اتحادیه توضیح میدهد: «چند شهر بزرگ چون تبریز، اصفهان
و تهران، درگیر انقلاب بودند. البته فارس هم در آن زمان شلوغ بود اما شلوغی فارس
مربوط به مسائل حاکم آنجا و مخالفان قوام بود که مشروطهخواه شده بودند. مشروطه
ایران پدیده چند شهر مهم بود. مثلا شهر کرمانشاه در مجلس دوم انقلابی است؛ اما
ایالت کرمانشاه ایلات و عشایرنشین است و دعواهایی به طول چندین قرن درباره آب،
احشام و غیره باهم دارند که به مشروطه میکشانند و من اسناد زیادی در اینباره
دارم. یا حاکم لرستان به برادرزادهاش در تهران مینویسد آقایان تهرانی ببینند که
شرایط در لرستان چطور است؟ یعنی دعوای محلی و اختلافات قدیمی در این دوره بار دیگر
سربرآورده است؛ ولی این اطلاعات در جایی منعکس نشده است. انقلاب مشروطه محدود به
چند طبقه خاص بود. مردم آنچه میفهمیدند عدالت بود، یعنی تقاضای اولیه مردم عدالت
است. چون در حکومت مستبد هرکس که قدرت دارد، مستبد است؛ حتی آشپز منتسب به این
طبقه. مردم به شورای ملی برای عرایض و گرفتاری محلی رجوع میکردند به طوریکه در
جواب اینها تقیزاده مینویسد برای حل مشکلات اینچنینی باید به وزارت داخله رفت».
اتحادیه سپس درباره بررسی نقش کشورهای خارجی گفت: «همیشه میگوییم روسها و انگلیسها
به نهضت مشروطه ما صدمه زدند اما از نقش عثمانیها غفلت میکنیم، در اینکه دو کشور
روسیه و انگلیس حتی از محمدعلیشاه حمایت کردند و هرچه در توان داشتند علیه مشروطه
بهکار بردند؛ شکی نیست اما ترکیه عثمانی نیز نقش مهمی در این اتفاقات داشته که تاکنون
هیچ کجا به آن پرداخته نشده است. حتی در کتابی که نویسنده آمریکایی در اینباره
نوشته و اظهار داشته که ایران دو سال قبل از عثمانی به مشروطه دست یافته بود، ولی
هیچ سند و بررسیای درباره نقش این کشور در وقایع مشروطه صورت نگرفته است. یا در
دوره مجلس اول شورای ملی، وقتی آذربایجان شلوغ میشود، عثمانی است که کار را به
جنگ میکشاند. برای همین دولت فرمانفرما را به آنجا میفرستد. چون فرمانفرما هم در
آنجا نفوذ داشته و هم کشور عثمانی را میشناخت و البته پول و قشون هم در اختیار
داشت. یا در مجلس سوم، که همزمان با جنگ جهانی اول بود دموکراتها تمایل به روس و
انگلیس داشتند اما عده دیگر مشتاق همکاری با ایران و عثمانی بودند و به همین دلیل
دولت را استیضاح میکنند؛ چون جلوی ترکها را گرفته بود».
در ادامه اتحادیه به نقش
افراد و رجال سیاسی اشاره میکند که در تاریخ آنها را نمیشناسیم: «برای بررسی
بهتر مشروطه باید همه شهرها و همه رجال سیاسی آن دوره را در ظرف زمانی آن موقع
مورد بررسی قرار داد. ما رجال سیاسی و سیاستمدارهای خود را نمیشناسیم. حتی متوجه
نمیشویم وقتی کابینهها در مجلس شورای ملی تغییر میکرد ٩٠ درصد افراد با کمی
جابهجایی ثابت میماندند. باید کارهای پژوهشی جدید با نگاه و مسئله روز درباره
مشروطه و پیچیدگیهایش صورت بگیرد. آن وقت روشن میشود که چرا مشروطه اتفاق افتاد«.
مشروطه را از نو باید شناختسخنران بعدی حسین آبادیان، استاد تاریخ دانشگاه بینالمللی
قزوین است که ایستاده چون سخنران قبلی صحبت میکند. او در ابتدای صحبت خود مشروطه
را به فیل داستان مولانا تشبیه میکند؛ تشبیهی که ١٥ سال قبل در یکی از روزنامهها
منتشر شده است.
آبادیان میگوید: «در بررسی متون مشروطه یک مورد نمیبینیم که
روشنفکران و تاریخنگاران ما نگاه مشترکی نسبت به مشروطه داشته باشند. اگر مجلس و
پارلمان را در انگلیس آن زمان میبینیم، باید توجه کنیم مشروطیت در انگلیس سابقهای
صدساله دارد؛ درحالیکه در ایران حتی معنی لفظی مشترکی از این اتفاق وجود نداشت.
یکی میگفت مشروطه مصدر باب شرط است و دیگری از شریطه میگفت، یا عدهای میگفتند
مشروطه یعنی سلطنت با شرط و شروط که حاکم را محدود میکند. البته مشروطه الزاما
نظام سلطنتی مشروطه نیست؛ جمهوری هم میتواند مشروطه باشد. حکومت زمانی مشروطه میشود
که مردم حقوق اجتماعی و شهروندی خود را بشناسند و بدانند بايد چه چیزی را از حکومت
بخواهند و چه چیزی را نخواهند و برعکس حکومت چه حقی بر شما دارد.
اساسا
حاکمیت یک روند دوسویه است. حاکمیت وظایفی در قبال مردم دارد و مردم نیز. از این
حیث مشروطه در تاریخ معاصر ما نقطه عطفی به حساب میآید، چون تا قبل از آن هیچکس
از حقوق مردم و تکلیف آنها صحبتی نمیکرد. تا قبل از مشروطه حتی علما علیه حکومت
چندان موضع نمیگرفتند و نهایتا در مقابل مسائل حکومت میگفتند دعا کنید خدا حاکم
جبار را به راه راست هدایت کند یا حاکمان را به روز قیامت واگذار میکردند. اما
بعد از مشروطه، آخوندخراسانی میگوید ظالم را باید از حکومت به پایین بکشید. یعنی
١١٠ سال قبل، اولین بار یک مرجع تقلید میگوید در دوران غیبت، حکومت از آنِ جمهور
ناس است. اما آیا استقرار مشروطیت در حکم جهاد در رکاب امام زمان(عج) است همانطور
که مرحوم آخوندخراسانی میگوید؟
مشروطیت یک حکومت سکولار و دنیایی است که بر تفکیک
قوا، احزاب سیاسی، مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی مبتنی است و بر تفکیک قوا
تکیه دارد. البته در مشروطیت ایران مشخص نبود مشروطهخواهان چه میخواهند. حتی یک
رساله هم نمیبینید که از طرف روشنفکران نوشته شده باشد که مشروطه چیست؟ پارلمان و
مجلس چیست؟ آیا مجلس و حزب همان است که ما داشتیم؟ ما در میان اعضای حزب دموکرات
هم سوسیالدموکرات داشتیم و هم منشویک و هم انقلابی. تقیزاده، رسولزاده،
هاکوپیان و مخبرالسلطنه هدایت در آن حزب عضو بودند. اما آیا تعریف حزب سیاسی این
است؟».
آبادیان سپس به صحبت شیخحسین یزدی در نقد دموکراتها اشاره میکند که در
جایی نوشته بود:» تصور خیلیها از مشروطه این است که هر کس هر چه دلش
خواست میتواند بگوید و آزاد است هر کاری بکند. درحالیکه این اشتباه است درواقع
زندگیکردن در یک حکومت مشروطه، سختتر و محدودتر از یک حکومت دیکتاتوری و حتی
آنارشیست است، چراکه مشروطه بر حقوق شهروندی متکی است و حقوق شما به حقوق مدنی و اجتماعی
جمع و دیگر افراد جامعه محدود میشود. آیا در مشروطه ما اخلاق و فرهنگ مدنی در
جامعه وجود داشت؟ در دوره مشروطه هر کسی که میخواست با یکی تسویهحساب کند تفنگ
برمیداشت و میرفت او را بکشد. مشیرالسلطنه را چگونه کشتند؟ اینکه او طرفدار
محمدعلی شاه بود یکچیز است و اینکه او را در سر چهارراه مخبرالدوله بکشند مسئله
دیگری است؛ خشونتی که بعد از آن کسی جرئت نکند از خانه پا بیرون بگذارد».
نسبت ما با
جامعه بینالملل در دوره مشروطه دگرگون شد و مباحث جدیدی چون حقوق زنان در ایران
مطرح شد؛ اما اینکه این حقوق چه بود مشخص نبود. آبادیان خطاب به حاضران خانم در
نشست میپرسد: «شما بر چه اساسی میگویید که حقوق دارید؟» سپس خود در جواب توضیح
میدهد: «اگر بر اساس حقوق موضوعه میگویید که دارای حقوق هستید، باید بگویم که در
مشروطیت عمده مصوبات در مجلس اول و حتی دوم مبتنی بر احکام شرع بود. ماده سوم
قانون مشروطه زنان را از انتخابکردن کلیتا محروم میداند و «ماده پنجم» اشخاصی که
از انتخابشدن محروم هستند اولا طایفه اناثیه،... رابعا ورشکسته به تقصیر، خامسا
مرتکبین به قتل و سرقت و مقصرین و آنهایی که مجازات قانونی اسلامی دیدهاند. اما
موقع تصویب این قوانین در مجلس شورای ملی هیچ کس، نه حزب دموکرات، نه اتفاق و ترقی
و نه هیچ یک از رجال سیاسی به این قوانین اعتراضی نکرد. چون در اینها تردیدی
نداشتند. اما شاید بگوییم در آن دوره حتی در انگلستان هم زنان حق انتخاب و رأی
نداشتند و در ١٩٤٨ حق رأی بهدست آوردند. باید در جواب این افراد بگویم که در
انگلستان زنان از آزادیهای مدنی و اجتماعی برخوردار بودند اگرچه حق رأی
نداشتند».
آبادیان در ادامه بحث خود گفت: «مشروطه در ایران بر مبنای فرهنگ و عرفی
اتفاق افتاد که خواست ایرانیان بود. اساسا مردم حرف واعظ محل را بهتر میفهمیدند
تا رجل تحصیلکرده و سیاسی اما واعظ محل چه تلقیای از مشروطه داشت؟ در این خصوص
میتوان به مرحوم نائینی، که مهمترین و مستدلترین کتاب یعنی «تنبیه الامه و
تنزیه المله» را نوشته نیز ایراد گرفت. درست است که نائینی مشروطه ایران را بر
اساس فهم ما تئوریزه کرده اما آنچه او گفته مشروطه نبود. وقتی میگویند مردم در
مقابل قانون برابرند، اما از منظر یک فقیه این برابری در کجاست؟ زن و مرد با هم
برابرند؟ نسبت حقوق والدین و فرزندان چگونه است یا نسبت حقوق مسلمان با غیرمسلمان
چیست؟ شاید از این گفته عدهای ناراحت شوند اما من معتقدم که حرف شیخفضلالله
نوری که میگوید بنای شرع بر اختلاف حقوق است درست است.
این آزادی اصلا به معنای
لیبرتی نیست. مرحوم آخوندزاده معتقد بود انسان میتواند در تخیلات خود آزاد باشد
اما از نظر عالم دیگر مثل محلاتی، نائینی و آخوند خراسانی آیا انسان در تخیلات
آزاد است؟ اساسا از نظر مجتهد خط قرمز وجود دارد و تا جایی میتوانیم بنویسیم،
آزادانه صحبت کنیم و تخیل کنیم که شرع مشخص کرده.
پس نهضت مشروطه ما اصلا و ابدا
مانند پارلمان انگلیس یا انقلاب فرانسه نبود. در انقلاب مشروطه برخی خواستهها مانند
تأسیس عدالتخانه مشخص و ملموس بود. تأسیس عدالتخانه هم کاملا منطبق با قوانین
شرع و دین صورت میگرفت و به قولی منظور این بود هرکس منکر شرعی مرتکب شد (چه شاه،
چه رعیت) حکم شرعی باید در مورد او اجرا شود. پس بنیاد مشروطه ایران مبتنی بر شرع
بود. تمام اینها یعنی اینکه پایه و اساس مشروطیت ایران با آنچه در غرب اتفاق
افتاده بود؛ زمین تا آسمان متفاوت است .«
آبادیان معتقد است که
تفسیر تحولات ایران براساس دیدگاهها و نظریات میشل فوکو، دریدا، دلوز و غیره
نسبتی با جامعه ایران ندارد. «برخی علما مانند میرزا یوسفخان مستشارالدوله با
استناد به برخی آیات قرآن میگفتند که آزادی به معنای لیبرتی در قرآن است. بله این
آیات قرآن آزادی را برای مردم معنی میکند اما بازهم چارچوب دارد و اشخاصی را محق
استفاده از این آزادی میداند که به یک معبود و دین الهی عقیده داشته باشند که
اینها با معنای غربی آزادی یعنی لیبرتی جور در نمیآید».
آبادیان در بخش پایانی
سخنرانی خود، نقطه ضعف تاریخخوانی ایرانیان را نبود تداوم و تحول عنوان کرد و گفت: «در
غرب یک چارچوب و پایه و اساسی وجود دارد که هیچگاه آن را از بین نمیبرند و در
شرایط اجتماعی مختلف چارچوبها را با وضعیت موجود منطبق میکنند اما جامعه ما به
قول همایون کاتوزیان یک جامعه کلنگی است که هر رجالی میآمد دستاندرکاران قبل از
خود را جاسوس، خائن و وطنفروش معرفی میکرد و مجدد روز از نو و روزی از نو. همیشه
در تاریخ ما عدهای متهم به خیانت شدهاند و عدهای وطنپرست معرفی شدهاند.
در حالی که باید رجال سیاسی را در ظرف زمانی-مکانی و شرایط دوره قضاوت کرد و هم
اشتباهات آنها را دید و هم دستاوردها و نکات مثبتی که داشتند. باید اشتباه و
کارهای مثبت قوامالسلطنه، وثوقالدوله یا حیدرخان عمواوغلی را با همدیگر در مورد
مشروطه دید. باید به تاریخ کشور احترام گذاشت درحالیکه ما الان یک خیابان یا کوچه
به اسم دکتر مصدق نداریم. در مشروطه هم خواستهها از این جریان مشخص نبود.
باید خواسته ملموس و مشخصی داشته باشیم. وقتی میگوییم مشروطه باعث شد ما حزب
داشته باشیم اشتباه است. حزب فقط جمعشدن چهار وزیر و وکیل کنار هم نیست. مسائل
تاریخی برای هر نسل باید بهروزرسانی شود و با توجه به تجربیات و آگاهی و جهانبینی
متحولشده آنها برایشان بازگو شود».
بخش پایانی نشست بررسی تاریخ مشروطه با پرسش و پاسخ
حاضران تا ساعت ٩ شب ادامه یافت؛ تاریخخوانیای که قرار است بعد از این در گروه
تاریخ مؤسسه با حضور استادان تاریخ تکرار شود.
منبع: روزنامه شرق 12 مرداد