اخبار مهم ایران و جهان را با عصر پرس مرور نمائید      
کد خبر: ۲۳۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۵ - ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ - 07 September 2015

تحلیل مسیر توسعه ایران

تجربه 10 ساله اول بعد از انقلاب اسلامی نیازمند ژرف كاوی های بسیار جدی است و شاید بتوان ادعا كرد بخش بزرگی از درس های عمیق تاریخی برای فهم ریشه های تداوم توسعه نیافتگی در ایران را می توان از این واكاوی به دست آورد.
تحلیل مسیر توسعه ایران

فرشاد مومنی / استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی

اشاره: انقلاب 1357 كه رفع عقب ماندگی و حركت در مسیر توسعه را در دستور كار خود قرار داده بود در تاریخ سی و اندی ساله خود با نشیب و فرازهای بسیاری روبه رو شده است. به وضوح ایامی را درگیر جنگ شد و ایام دیگری را با چالش های دیگر بین المللی مانند سقوط و صعود قیمت نفت و تحریم‌‎های بین‌المللی مواجه شد. اما در زیر لایه ظاهری ماجرا، اتفاق های دیگری هم رخ داد كه شاید تا حدودی از نظرها پنهان مانده باشد؛ مانند نرخ قابل توجه توسعه در روستاهای كشور، حتی در ایام جنگ یا هزینه پانصد درصدی برای هر واحد رشد اقتصادی در دولت احمدی نژاد در مقایسه با دولت قبل از خودش. پیرامون تحولات نظری و اجرایی توسعه در دولت های بعد از انقلاب با فرشاد مومنی، گفت وگویی را ترتیب دادیم كه مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

زمانی كه ایران درگیر جنگ تحمیلی شد، چه تغییری در الگوی توسعه‌ای ایران اتفاق افتاد؟

این سوال از دو وجه قابل پاسخ دهی است. در سطح نظری، مساله بقا بر توسعه تقدم دارد. در وجه تاریخی اما گفته می شود كه هرگز گونه ای را نداشته ایم كه تا پیش از حل عوامل تهدید كننده طبیعی و انسانی توانسته باشد گام هایی را به سمت توسعه بردارد. طبیعتا در شرایط جنگی اصل بر حل و فصل عدم اطمینان هایی است كه بقای جامعه را در معرض تهدید قرار می دهد و مساله بالندگی و توسعه یك مساله جانبی و فردی است. اما در تجربه انقلاب اسلامی مانند تجربه هایی كه در سطوح پایین تر در انقلاب مشروطیت و جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران تجربه شده بود، ما با یك پدیده استثنایی روبه رو هستیم.

این پدیده ها از چه نظر مستثنا هستند؟

از این وجه كه در عین حال كه نظام حكومتی جدید یعنی جمهوری اسلامی ایران از ابتدا با طیف وسیعی از شوك های درون زا و برون زا كه تهدید كننده موجودیتش بودند رویارویی داشت ولی به طور همزمان گام های بسیار اساسی به سمت توسعه برداشت. از همین رو، در برداشت شخصی من، این سه مقطع تاریخی یعنی چند ساله قبل و بعد از انقلاب مشروطیت، ملی شدن نفت و 10 سال آغازین انقلاب اسلامی، به عنوان پدیده های شگفت انگیز قرن بیستم ارزش واكاوی های بسیار جدی ای دارند.

خود شما تلاش هایی در زمینه واكاوی تحولات آن ایام داشته‌اید؟

در مجموعه مطالعاتی كه شخصا در زمینه مسائل توسعه و توسعه نیافتگی ایران داشته ام؛ این ایده منتقل شده كه به ویژه تجربه 10 ساله اول بعد از انقلاب اسلامی نیازمند ژرف كاوی های بسیار جدی است و شاید بتوان ادعا كرد بخش بزرگی از درس های عمیق تاریخی برای فهم ریشه های تداوم توسعه نیافتگی در ایران را می توان از این واكاوی به دست آورد. در آن دوران در بی سابقه ترین سطوح تجربه شده در قرن بیستم، اصل بقای یك نظام(جمهوری اسلامی)، با چالش های بیرونی و درونی روبه رو بوده است با این وجود، بی سابقه ترین تحولات زیر ساختی نرم و سخت افزاری در همین دوره 10 ساله اتفاق افتاده است.

با توجه به اهمیتی كه شما برای الگوهای معرفتی توسعه در ایران قایل می‌شوید دلیل بی توجهی به آن را در چه می بینید؟

در فهم ریشه های معرفتی توسعه و توسعه نیافتگی ایران با چالشی بسیار بزرگ روبه رو هست كه اجازه یادگیری ثمر بخش از تجربیات تاریخی را شدیدا كاهش می دهد. آن چالش بزرگ هم برخورد سیاست زده با تجربه های تاریخی است به این معنا كه بنابر سنت مالوف ایرانیان و به خاطر شرایط خاص سیاسی- اجتماعی در زمان T0 معمولا كلامی در ارزیابی انتقادی سخن نمی توان گفت، ولی در زمان T1 درباره همان دوره یك كلام مثبت نمی توان حرف زد. مثلا می توانید دوران دولت احمدی نژاد را به عنوان ایامی بشناسید كه بدیهی ترین مولفه های عقل سلیم نادیده گرفته می شد. بی سابقه ترین سطوح علم و برنامه گریزی در دستور كار قرار داشت و به گواه شواهد مسلم، بی سابقه ترین سطوح فساد تجربه شده در قرن بیستم ایران اتفاق افتاده بود. اما بودند كسانی كه به دلیل نقدهای شان محكومیت های قضایی پیدا كردند و جالب است كه ملاحظه می كنید همان دستگاه قضایی و حكومتی به هیچ وجه تاب این را ندارند تا امروز گفته شود احیانا یك نكته مثبت در كارنامه آن دوران وجود داشته است. این یك برخورد سیاست زده است كه مانع از استفاده از دانش عمومی و تجربیات می شود. این روحیه یك مساله ریشه دار تاریخی است و برخورد سیاست زده با هر دوره باعث می شود تمام هزینه های ناشی از آزمون و خطاها را بپردازیم اما قادر به استفاده نرم افزاری از نقاط قوت و ضعف هر دوره نباشیم.

اجازه دهید با همین عنوان وارد محور اصلی گفت وگو شویم، شما فكر می كنید محور معرفتی توسعه در سال های اولیه انقلاب چگونه بوده است؟

متاسفانه به دلایل گوناگون، 10 ساله اول بعد از پیروزی انقلاب در معرض این برخورد سیاست زده و عمدتا تلاش های فاسد و به دور از منطق علمی برای بازخوانی عالمانه، منصفانه و بی طرفانه آن دوره است. با اینكه یك گنجینه بی سابقه در طول 100 ساله اخیر از ذخیره دانایی، از دل واكاوی های علمی آن دوران به دست می آید اما مقاومت های جدی در ساخت سیاسی ما وجود دارد، تا آن دوره همان طور كه هست دیده نشود. مثلا با وجود جایگاه بسیاری رفیع و منحصر به فردی كه مهندس بازرگان در جنبش روشنگری اسلامی ایران در قرن بیستم داشته است و بخش بزرگی از روحانیون و غیر روحانیون خود را وامدار كوشش های اسلام شناختی این مرد بزرگ می دانند اما به واسطه اختلاف نظرهایی كه میان مهندس بازرگان و همكاران او در دولت موقت با بخش های دیگری از حاكمیت پدید آمد الان تاب تحمل برای شنیدن نكات مثبت اتفاق افتاده در آن دوران هنوز وجود ندارد. در واقع از نقاط ضعف آن دوره تا مرز گفت وگوهای غلوآمیز بی شماری گزارش مكتوب پیدا می شود اما در برابر این نقاط ضعف كه واقعا در مسیر سیاستگذاری توسعه ملی وجود داشته است برگ های زرین و دستاوردهای خارق العاده و منحصر به فردی در آن دوره رخ داده است. آنهایی كه بر سر شاخ می نشینند و بن می برند درك این را ندارند كه كاركرد عملی تخطئه كردن دستاوردهای مثبت آن دوره، در واقع نظام جمهوری اسلامی را در كلیت خود مورد تخطئه قرار می دهد.

اما مگر این سیاست زده بودن در تحلیل مسیر توسعه ایران، شامل حال دوران پیش از انقلاب نمی‌شود؟

باید امیدوار بود این بلوغ فكری رشد قابل توجهی در كشور ما پیدا كند. بله، الان در ارزیابی خود از رژیم پهلوی به ندرت تفاوتی میان دولت علم و محمد ساعد مراغه ای قایل می شویم؛ یا حتی بین عملكرد دوران مصدق با شریف امامی تفاوتی قایل نمی شویم و همه آنچه اتفاق افتاده را در كلیت خود به حساب رژیم پلهوی می گذاریم. اما وقتی كسانی به نام دفاع از جمهوری اسلامی ایران، نكات درخشان دوران مهندس بازرگان را نفی می كنند باید به آنها فهماند كه شما گرچه در چارچوب برخوردهای سیاست زده به بخش هایی از حاكمیت موجود امتیاز می دهید اما این سوبسید در واقع یك مالیات شكننده علیه كل نظام خواهد بود.

شاید این سیاست زدگی با اختلافات سال های اول انقلاب میان دولت موقت و انقلابیون توجیه شود.

اما این مسیر در ابعادی خیره كننده تر از برخورد غیركارشناسی درباره عملكرد اقتصادی كشور در دوران جنگ هم وجود دارد و به ویژه از سال 1368 به بعد ملاحظه می كنید كسانی برای خوش خدمتی، حسن نیت توام با فقدان آگاهی، در مقام نفی و تخطئه نخست وزیر دوران دفاع مقدس بزرگ ترین افتخارات وی را نادیده می گیرند و گاه این كار توسط كسانی انجام می شود كه خود در آن دوران مسوولیت هایی داشته اند ولی عملكرد دوران خود را هم تخطئه می كنند كه خود موضوعی قابل توجه از منظر جامعه شناسی سیاسی ایران است.

در دوران جنگ برنامه ریزان توسعه در چه مسیری گام برداشتند و چه افقی را برای خودشان ترسیم كردند؟

پدیده مدیریت توسعه ملی در دوره جنگ تحمیلی به گواه اسناد رسمی بی شمار انتشار یافته یك پدیده استثنایی و منحصر به فرد است. همان طور درس های بزرگی برای فهم سازوكار عبور از توسعه نیافتگی می تواند در اختیار ما قرار بدهد و باید امیدوار بود این بلوغ فكری در كشور وجامعه علمی ما پدید آید تا فارغ از داوری های سیاست زده شخص محور ملاحظات نهادی را كه كلید اصلی توسعه نیافتگی هستند محور كوشش های خود قرار دهند. واقعیت این است كه با وجود اینكه جنگ تحمیلی اساس بقای كشور و تمامیت ارضی كشور ایران را مورد تهدید قرار داده بود و انتظار می رفت، همه توانایی و دانایی های نظام ملی مصروف تضمین اصل بقای شود از منظر ملاحظات توسعه ای ما با دستاوردهای خارق العاده و شگفت انگیزی روبه رو هستیم. به طوری كه از منظر عملكرد كلان اقتصادی هم از هفده ركورد منحصر به فرد تكرار نشده در تاریخ اقتصادی 40 ساله اخیر ایران، چهارده ركورد در دوران جنگ حاصل شده است و این شگفتی بسیاری بزرگی است و باید امیدوار بود كه به طور جدی از آن رمز گشایی شود.

شاید برخی مدعی شوند ثبت این ركوردها به دلیل جنگ بوده است. به طوری كه جنگ نوعی وحدت در سطح كلان و مسوولان نظام و حتی مردم ایجاد كرده بود و عملا جامعه منسجم بوده و اختلافی وجود نداشته است. بنابراین این سطح از وحدت خود كمك كننده توسعه است.

به یقین مولفه جنگ سطوحی از وحدت ملی را ایجاد می كند و سطوح دیگری را كه وجود داشته است تقویت می كند ولی در عین حال ما از جنبه معرفتی و روش شناختی می دانیم كه پدیده های بسیار پیچیده با هویت جمعی را فقط با یك متغیر نمی شود توضیح داد. من مثالی می زنم از بازرگان و یدالله سحابی، طیفی از دشمنان آگاه و دوستان نادان انقلاب اسلامی الان روی این مساله پافشاری می كنند كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب هیچ آمادگی، دانش و تجربه ای برای اداره خردورزانه كشور نداشتند. می خواهم سوالی فرضی مطرح كنم كه اگر ما یك همه پرسی از كل متفكران و اندیشه ورزان علوم انسانی در ایران داشته باشیم، چند درصد می توانند تصور كنند كه یكی از جامع ترین و مشاركت جویانه ترین تجربه های تدوین برنامه توسعه در ایران در همان نخستین ماه های سال 1358 رقم خورده و در شهریور 1358 گزارش نهایی این تلاش با عنوان برنامه نهایی توسعه و تكامل نظام جمهوری اسلامی انتشار عمومی پیدا كرده است. اگر چنین همه پرسی ای صورت گیرد و معلوم شود كه بیش از 90 درصد افراد پیش گفته اساسا از وجود چنین برنامه ای مطلع نیستند مشخص خواهد شد، بسیاری از داوری ها فاقد اعتبار است. این برنامه هم اكنون در كتابخانه سازمان برنامه و بودجه وجود دارد ولی شخصا در چارچوب كوشش هایی برای فهم ریشه های توسعه نیافتگی در ایران داشته ام چندده بار به این برنامه مراجعه كرده ام و به عنوان كارشناسی كوچك با اطمینان این برنامه را از نظر ذخیره دانایی، كیفیت و اندازه و دانایی هایی كه در برنامه وجود دارد در هیچ یك از برنامه های بعدی توسعه در ایران مشاهده نشده است. از نظر میزان جلب مشاركت نخبگان و عامه مردم هم این یك تجربه منحصر به فرد در تاریخ 100ساله ایران محسوب می شود. این برنامه نشان می دهد در درجه اول، رهبران جمهوری اسلامی ایران دغدغه توسعه داشته اند و به روش علمی برنامه ریزی توسعه را تدوین كرده اند و لذا این بلوغ فكری كه توسعه بدون برنامه ریزی امكان پذیر نیست از همان نخستین روزها وجود داشته است. وقتی محتوای برنامه را مشاهده می كنید متوجه نوعی ارزیابی انتقادی منصفانه از الگوی توسعه قبل از انقلاب با خردی ژرف می شوید.

در دوران جنگ چطور؟ تلقی برنامه نویسان از جنگ چه بود؟

اما در دوران جنگ سندی منتشر شد با عنوان سند نخستین لایحه برنامه توسعه در كشور كه در سال 1361 نهایی شد و برای دوره سال های 1362 تا 1366 طراحی شده بوده در این زمینه هم واقعا من نمی دانم تعداد كسانی كه از وجود چنین برنامه ای مطلع هستند چقدر است اما من دعوت می كنم از اصحاب خرد و اندیشه این دو سند را با دقت نگاه كنند. این برنامه از سوی دولت وقت با مشورت امام خمینی(ره) با این پیش فرض كه به زودی جنگ را خاتمه خواهیم داد طراحی و لایحه به مجلس وقت عرضه شد. نخست وزیر وقت چندین جلسه با امام داشتند و امام در سال 1361 به دولت فرمان داد كه برای دوره 1366-1362 برنامه داشته باشید و برنامه بر محور اینكه دیگر جنگی وجود ندارد طراحی و تدوین شود باتوجه به اینكه عملا جنگ ادامه پیدا كرد مجلس وقت این لایحه را به دولت برگرداند. من این نكته را می گویم وقتی شما به برنامه 66-62 مراجعه می كنید در آن تلقی از توسعه بر محور صورت بندی نظری دقیق مفهوم استقلال و توسعه عادلانه صورت پذیرفته و در این سند هم برای استقلال اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تعریف عملیاتی شده ارایه شده و هم برای آن چیزی كه امروز با عنوان توسعه عادلانه به عنوان یگانه راه نجات برای پایداری و بالندگی صورتبندی نظری شده است. در آن زمان تعریف عملیاتی مشخصی از توسعه بر محور مفهوم استقلال و عدالت اجتماعی صورت بین شده و شاخص های مشخصی نیز ارایه شده و سازوكارهایی برای نیل به اهداف نیز بیان شده است. من با قاطعیت می گویم در دوران جنگ دیدگاه توسعه ای مشخصی وجود داشت.

و این دیدگاه چه بود و بر چه محور نظری بنا شده بود؟

اگر بخواهیم این رویكرد را با بنیان های اندیشه ای توسعه شناخته شده مقایسه كنیم، من می گویم هم برنامه توسعه و تكامل نظام ایران و هم برنامه توسعه سال های 66-62 ایران شكل تكامل یافته و عمیق تری است از الگوی نظری ارایه شده توسط نظریه پردازان مكتب تاریخی آلمان كه پدران معنوی نهادگراهای امروزی محسوب می شوند و از این زاویه مراجعه به سندها می تواند راهگشا باشد.

بنا نهادن برنامه توسعه در آن سال هایی كه كشور در معرض شوك های برون زا بود چه توجیهی داشت؟

بالغ بر 20 سال پیش كتابی با عنوان كالبدشناسی یك برنامه توسعه به چاپ رساندم كه درباره این سوال شما با رویكردهای تاریخی ـ تحلیلی بحثی مفصل در آن آمده است و به طور مشخص درباره رابطه شرایط جنگی و افزایش شدت نیاز تا مرز اضطرار به <<برنامه>> بر محور تجربه انگلستان در دو تجربه جنگ جهانی اول و دوم در آن مطالبی عرضه شده است، مهم ترین پیام مرور آن تجربه ها آن است كه پس از تجربه جنگ جهانی اول حتی در انگلستان كه مهد اندیشه آزادی اقتصادی است برخورد ایدئولوژی زده به مساله برنامه ریزی برای اداره اقتصاد كشور جای خود را به برخورد عالمانه داده است چیزی كه برخی نئوكلاسیك های وطنی ما هنوز قادر به درك آن نشده اند پس یك وجه سوال شما این گونه پاسخ می یابد كه اتفاقا نیاز به برنامه ریزی خواه برای بقا و خواه برای توسعه به اعتبار شرایط جنگی شدید تر می شود. وجه دیگر سوال شما می تواند این باشد كه چرا رویكرد مكتب تاریخی؟ در پاسخ به این جنبه اخیر نیز باید بگویم از موج اول انقلاب صنعتی تا امروز هیچ تجربه موفقی در زمینه توسعه اتفاق نیفتاده الا آنكه اصول و مبانی آن بر مبنای مكتب آلمان طراحی شده بود كه می توان به شاهكار فردریك لیس، با عنوان نظام ملی اقتصاد سیاسی، ارجاع داد. وقتی شما جهت گیری های مدیریت اقتصادی كشور در دوره جنگ را مشاهده می كنید شاهد هستید تمام لوایح بودجه به ویژه از سال 1363 به بعد به مجلس عرضه كرده سایه آن برنامه در آن دیده می شود. همواره در سال های جنگ رویكرد مدیریت اجتماعی كشور برنامه و توسعه محور بوده است وشاید جالب باشد در آن دوران به واسطه تسلط چنین نگرشی بود كه نخست وزیر دوران جنگ، برنامه ای را طراحی كرده بود تحت عنوان طرح های دهه اول انقلاب و به تصویب هیات وزیران رسانده بود كه نظام تخصیص منابع برای پیشبرد آن طرح ها از نظر درجه اهمیت همتراز با بودجه جنگ باشد. منطق آن زمان این بود كه نخست وزیر دوران دفاع مقدس بر این باور بود كه بر خلاف تسلط جنگ بر همه مسائل، بعدها كسانی پیدا خواهند شد كه درباره عملكرد این دوره فارغ از متغیر ابر تعیین كننده جنگ داوری خواهند كرد.

دستاوردهای اجرای توسعه در دوران جنگ چه بود؟

از منظر زیرساخت های توسعه روستایی در سال 1367 آنچه در دوران پس از انقلاب اسلامی ایجاد شده، نسبت به آنچه از دوران پهلوی تحویل گرفته شده است رشد متوسط 5/11 برابری نشان می دهد یعنی علیرغم شرایط جنگی بر محور دو حوزه كلیدی استقلال و عدالت، رویكرد توسعه ای ما به گونه ای بوده است كه از نظر آب رسانی آشامیدنی، برق رسانی، احداث مدرسه و جاده و خانه های بهداشت و... كه زیر ساخت های كلیدی توسعه روستایی هستند آنچه در 10سال اول پیروزی انقلاب رخ داده 5/11 برابر پایان دوره پهلوی است و چنین افتخاری در هیچ دوره تاریخی دیگر ایران اتفاق نیفتاده است و این اتفاق علیرغم شرایط جنگی پدیدار شده است و وقتی به زیر ساخت های توسعه روستایی اهمیت داده شده ما شاهد وزن عدالت و استقلال در مباحث توسعه وقت هستیم.

شاید برخی مستند به برخی دیدگاه ها، این پیشرفت ها را كوتاه مدت تلقی كنند و به بیانی دیگر ما همواره شاهد نمودار سینوسی در تاریخ توسعه ایران بودیم. شاید بشود این طور گفت كه سال های مدنظر شما تنها نقطه مثبت نمودار سینوسی بوده است و نه یك جریان جدی و بلند مدت.

در عین حال كه اصل پدیده كوتاه نگری كه بنیانگذار این مفهوم حسین مهدوی در مقاله ای درباره توسعه دولت رانتی این مفهوم را صورت بندی كرده است و در عین حال كه اصل این پدیده را به عنوان عارضه توسعه ای جدی می پذیرم اما روی این نكته نیز پافشاری دارم كه به روش علمی اگر ما بخواهیم با این مساله برخورد كنیم صدور احكام بیش از حد كلی ما را دچار برخورد ایدئولوژی زده با واقعیت می كند اما اگر این احكام بیش از حد تعمیم داده شود نقص معرفتی بزرگ را ایجاد می كند و نوسانات بزرگ عملكردی در طول تاریخ را نمی تواند توضیح دهد حتی اگر ما نخواهیم راه های دور برویم شما وقتی گزارشی در مهرماه 1392 در مركز پژوهش های مجلس منتشر شده نظری بیندازید در آنجا دوره مسوولیت احمدی نژاد را با دوران دولت اصلاحات مقایسه كرده و یكی از نتایجی كه به دست آورده این است كه برای دستیابی به هر یك واحد رشد اقتصادی در دوران احمدی نژاد در مقایسه با دوران قبل از او، 500درصد دلار نفتی بیشتر هزینه شده است. نمونه دیگر اینكه در سال 1383 از كل واردات ایران چیزی بالغ بر 47 درصد آن كالاهای سرمایه ای بوده است كه نشان از نگرشی توسعه گرا و بلند مدت دارد در حالی كه در دوره احمدی نژاد كه ما در قله تاریخی درآمدهای نفتی هم قرار داشتیم بهترین فرصت تاریخی برای بازسازی ظرفیت های تولیدی كشور فراهم بوده است. در سال 1390 سهم واردات كالاهای سرمایه ای در ایران به حدود 17 درصد رسیده است.

اگر ما قایل باشیم در دوره هایی توسعه داشتیم طبعا توسعه نمی توانسته به صورت دفعی و ناگهانی متوقف شده باشد.

در اینجا اگر بخواهیم به روش علمی نگاه كنیم باید واقعا خیلی عمیق تر به جزییات توجه كنیم. در مواقعی شما با روندهای سینوسی روبه رو می&lrm; شوید و منشا آن را شوك های برون زا می بینید جور متفاوتی داوری خواهید كرد تا وقتی كه این نمودار سینوسی ناشی از مسائل درون زا و شیوه حكمرانی باشد. نكته ای كه در ابتدا گفتم دقیقا به همین نكته باز می گردد كه مشاهده عمیق و منصفانه به تجارب كشور، عموما استنادهای تحولات اقتصاد ایران در دوران جنگ به صورت ناقص به سال های 1365 تا 1367 باز می گردد. در حالی كه در آن سال ها بشكه نفت در بعضی از ایام كمتر از یك دلار فروخته می شد پس باید پرسید چطور امكان دارد كه كشوری در بحبوحه جنگ نفت را زیر یك دلار می فروشد در آن حتی حالت فوق العاده نیز اعلام نشده است و عظمت این كارنامه زمانی بهتر درك می شود كه شما به مطالعات گروه فرانسوی <<ست>> كه به دعوت از محمدرضا شاه آمده بودند مراجعه كنید، این گروه با هدف تدوین برنامه های تمدن بزرگ به ایران آمده بودند. آنها در گزارش های خود در سال 1355از جمله نكاتی كه مطرح كرده بودند و به محمدرضا شاه گفته بودند كه به جای ایده تمدن بزرگ به فكر بحران های حاد اجتماعی باشد كه گریبان جامعه ایران را گرفته است و پیش بینی كرده بودند كه ایران در معرض نوسانات بسیاری شدید و حتی تغییر رژیم سیاسی قرار دارد و به همین خاطر این گروه مورد غضب محمدرضا شاه قرار گرفت. در همان سند تصریح شده كه الگوی متكی به واردات ناشی از شوك نفتی 1352 به بعد به شدت ناپایدار است و آنجا در پیش بینی كمی ارایه شده توسط آنها تصریح می شود كه اگر این روند استمرار داشته باشد 10سال بعد یعنی در سال 1365 برای اینكه ایران سالی بدون بحران را سپری كند حداقل با 63 میلیارد دلار واردات داشته باشد در حالی كه در این سال واردات كشور كمتر از 10 میلیارد دلار بود و بحران اتفاقی نیفتاد و كسانی كه فهمی از توسعه دارند متوجه می شوند مفهوم معجزه آسا بودن مدیریت كشور گویایی كافی ندارد. مولفه دومی كه به عنوان شوك برون زا در آن دوران اتفاق افتاده است مربوط می شود به تغییر راهبرد جنگ صدام حسین، او به این جمعبندی رسیده بود كه طرز اداره جمهوری اسلامی به آنها توانایی خارق العاده ای داده كه آنها می توانند مقاومت خود را ادامه دهند و لذا راهبرد جدید او، بر تخریب واحدهای تولیدی و تاسیسات اقتصادی متمركز شد. پس اگر در آن سال ها افت تولید دیده می شود ریشه در الگوی مدیریت اقتصادی كشور نداشته بلكه بن آن در شوك های برون زا بوده است.

شاخص بهره وری چه وضعیتی در ایام جنگ داشته است؟

در گزارشی با شاخص بهره وری دوران جنگ و پس از آن با یكدیگر مقایسه می شوند، رشد متوسط بهره وری كل در سال های 1360 تا 1367 پنج برابر این شاخص در دوره زمانی پس از خود است و در صفحات بعد این سوال را مطرح می كنند كه چرا علیرغم خاتمه جنگ و حذف تحریم های اقتصادی و افزایش ظرفیت های تولید و افزایش شاغلین با تحصیلات عالی كه همگی حكم می كردند ما با جهشی در بهره وری كل در عوامل تولید روبه رو باشیم. ولی اینكه چرا این اتفاق نیفتاده پاسخ هایی ارایه شده است كه مهم ترین عوامل موثر بر چنین شرایطی عبارت است از، تخصیص غیر بهینه منابع در امر سرمایه گذاری، عدم استفاده منطقی از منابع موجود و فرسودگی ماشین آلات. آنچه اهمیت دارد این است كه در دوره پس از جنگ كه برنامه شكست خورده تعدیل ساختاری در ایران در دستور كار قرار گرفت مهم ترین توجیهی كه در مقام دفاع از ضرورت پیگیری برنامه تعدیل ساختاری بر اساس الگوی نظری مطرح می شد بر اساس الگوی نظری نئوكلاسیكی آن برنامه این بود كه ما این برنامه را اجرایی می كنیم تا كشور به سمت تخصیص بهینه منابع حركت كند ولی در اینجا می گوید بی سابقه ترین سطوح دور شدن از بهینگی دقیقا در دورانی كه اجازه عملكرد آزادانه به نیروهای بازار داده ایم پدیدار شده است به طوری كه حتی با مقیاس بهره وری و در مقایسه با شرایط جنگی عملكرد بهره وری پایین تر بوده است و عملكرد تعدیل ساختاری كشور را با فاجعه بهره وری روبه رو كرده است.

با پایان جنگ چه اتفاقی رخ داد؟

در گزارش ارزیابی عملكرد برنامه اول توسعه كشور تصریح شده در حالی كه قرار بوده با اجرای برنامه تعدیل ساختاری، بخش خصوصی موتور توسعه كشور باشد و پیش بینی شده بوده كه در سال پایانی برنامه اول، بیش از 50درصد از كل سرمایه گذاری ها توسط بخش خصوصی انجام شود اما گزارش ارزیابی عملكرد می گوید این سهم نسبت به دوران جنگ سقوط كرده و به حول و حوش 17 درصد رسیده است.

علت افت سهم سرمایه‌گذاری بخش خصوصی چه بود؟

كلید اصلی برنامه تعدیل ساختاری شوك درمانی است؛ شوك درمانی فضای حقوق مالكیت را ناامن و ثبات اقتصاد كلان را دچار اختلال می كند و در این شرایط ما با پدیده ریسك گریزی بخش مولد روبه رو می شویم كه شما این را دقیقا در این دوره می بینید یعنی واقعا در دوره تعدیل ساختاری، بخش خصوصی رشد كرد، اما كدام بخش خصوصی، بخش خصوصی انگلی. فعالیت های واسطه گری، سوداگری و دلال و در مقابل بخش خصوصی مولد لطمه دید.

به نظر شما اراده در توسعه نیافتگی ایران وجود دارد یا این مسائل ناشی از اقدامات غیركارشناسی است؟

وقتی شما به متون توسعه نگاه می كنید هرگاه نوبت به ایران می رسد از تجربه توسعه در ایران به عنوان یك پارادوكس یاد می كنند. این پارادوكس ناظر بر این است كه وقتی شما به ظرفیت های سرمایه انسانی و مادی در ایران نگاه می كنید می بینید آن ظرفیت ها انتظار جهش های توسعه ای را ایجاد می كنند اما كارنامه بسیار مایوس كننده است مطالعاتی وجود دارد كه نشان می دهد در اقتصاد سیاسی رانتی، تلاش ها بر این است كه توسعه نیافتگی به قاعده طرز رفتار افراد نسبت داده شود اما در متون توسعه مطالعاتی وجود دارد كه نشان می دهد حركت از الگوهای تبیینی نهاد محور باعث می شود كه قدرت تبیینی ما برای توضیح مساله توسعه و توسعه نیافتگی بین 35 تا 38 برابر نسبت به نظریات رقیب افزایش پیدا كند.

ولی نهادگرایی بعضا با كم توجهی روبه رو می شود.

بله. الان كسانی هستند كه به جای برخورد عالمانه با الگوی نظری نهادگرایی، سعی می كنند این را به دعواهای سطحی تبدیل كنند ولی مساله اقبال جهانی به نهادگرایی، قدرت تبیینی خارق العاده آن است و كسانی كه می خواهند با تئوری برخورد ایدئولوژی زده كنند هم برای اعتبار خودشان مشكل ایجاد می كنند و هم كشور را محروم می سازند از فهم عالمانه مسائل.

علت اصرار شما بر تداوم ادبیات نهادگرایی در چیست؟

آن اراده در گروه هایی وجود دارد در چارچوب آموزه نهادگرایی، مساله بقای واحدهای ناموفق، مشاهده های تاریخی نشان می دهد كه اكثریت واحدها را واحدهای ناموفق. تشكیل می دهند، مساله بقای واحدهای ناموفق به عنوان پاشنه آشیل اقتصاد بازار است و این نظریه از توضیح بقای آنها ناتوان است. برای توضیح این مساله، اقتصاددانان توسعه در میان نهادگراها، از مفهوم قفل شدگی به تاریخ، یا وابستگی به مسیر طی شده استفاده می كنند و توضیح می دهند كه استمرار این ناكارآمدی ها برای بخش هایی از حكومت منافعی داشته است. شما از این زاویه می توانید نحوه برخورد با مذاكرات هسته ای را هم خیلی خوب هم در درون ایران و هم آمریكا و منطقه رصد كنید كه بقا و منافع كسانی در استمرار شرایط تنش آلود است. مثلا فرض كنید جمهوریخواهان امریكا فقط در دوره 2000 تا 2014 از كانال پروژه ایران هراسی چیزی حدود 1100میلیارد دلار سلاح به كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس فروخته شده اند و برخی سودهای كلانی به دست آورده اند و آنها امروز نمی خواهند این مناسبات تغییر كندو شما عینا این مساله را در حاكمیت عربستان می بینید كه سعودی ها كه توانسته اند از حاشیه شدن ایران منافع استراتژیك غیرعادی كسب كنند چقدر هزینه برای كارشكنی در مسیر این توافق كردند.

و به نظر شما آیا برای توسعه نیافتگی ایران اراده ای وجود دارد؟

اگر شما می گویید اراده ای وجود دارد یقینا این طور است اما مساله این است كه این اراده نقاط ضعف و قوتی دارد كه آنها در تسخیر علم قرار دارند و بنابراین مهار اراده های ضد توسعه ای چندان دشوار نیست كافی است ما در فرآیند تخصیص منابع علم را در نظر بگیریم.

اما به سراغ دوره سازندگی برویم، توسعه در دوران سازندگی بر چه مقولاتی استوار شده بود؟

در كشور وقتی از موضوعی خاص حرف می زنید حمل بر مسائل دیگر می شود. بحث ما با طرفداران تعدیل ساختاری در دوران پس از جنگ این بود كه حتی تدوین كنندگان برنامه تعدیل ساختاری نیز برنامه مذكور را برنامه توسعه نمی دانستند، چرا كه این برنامه خاستگاه تاریخی، ابزارهای سیاستی، چارچوب نظری و كارنامه مشخصی در جهان در حال توسعه دهه 1980 داشت.

بحث شما چه بود؟

بحث ما این بود كه از هر كدام از این زوایا به برنامه تعدیل ساختاری نگاه كنیم، این برنامه تناسبی با شرایط و نیازهای ما نداشته است. به گواه سند پیوست برنامه اول توسعه كشور كه در دوره مدیریت نئوكلاسیك های وطنی تدوین شده است، آنها در این سند مصرحاتی دارند كه نشان می دهد مدیریت اقتصادی كشور در دوران جنگ با وجود همه فشارهای طاقت فرسایی كه تحمل كرده بوده و مبارزه هایی كه علیه رویكرد توسعه گرای آن دولت وجود داشته است آنها توانسته بودند در مورد تمام متغیرهای سرنوشت ساز موثر بر حركت ایران به سمت توسعه كارنامه ای استثنایی از خود به جایی بگذارند به طوری كه سهم و وزن تخصیص منابع در جهت نیازهای اساسی كشور در بالاترین سطح و سهم مصارف لوكس و ضدتوسعه ای نزدیك صفر بود. از منظر ملاحظات توسعه ای، شما از ربع پایانی قرن 18 تا امروز حتی یكی كشور را نمی توانید بیابید كه به توسعه رسیده باشد جز اینكه ابتدا اصلاحاتی بنیادی در الگوی مصرف خود ایجاد كرده باشد. مدیریت اقتصادی كشور در دوره جنگ با اعلا درجه هوشمندی این كار را انجام داده بود و باید توجه داشت، در گزارش های گروه فرانسوی، درهم ریختگی الگوی مصرف ایرانیان در زمان شاه، عنوان شده است. اما آن الگوی به هم ریخته، در دوران جنگ تغییر پیدا می كند. مولفه كلیدی دیگر برای حركت به سمت توسعه، وضعیت فساد مالی است به اذعان تمام گزارش های سالانه مركز آمار ایران در دوره جنگ همه آن مولفه ها، نسبت به دوران مشابه قبل از انقلاب و هم نسبت به بعد از جنگ، از نظر گستره و عمق فساد مالی ما در شرایط پاكدامنی قرار می گیریم.

مدافعان تعدیل ساختاری مستند به چه شواهدی مصمم شدن این الگو را اجرا كنند؟

آنها به خطا رفته بودند. در ادبیات انتقادی تعدیل ساختاری گفته می شود كه مقاومت در برابر توصیه های صندوق بین المللی پول و بانك جهانی به یك الگوی مدیریتی سطح بالا نیاز دارد. به عبارت دیگر بحث ها عمدتا روی این محور استوار است كه اغوا گری های سیاست های تعدیل ساختاری به اندازه ای زیاد است كه آدم های سهل اندیش را تحت تاثیر خود قرار می دهد. مثالی می زنم. یكی از سیاست های كلیدی تعدیل ساختاری، افزایش نرخ ارز است؛ در سطح نظری و بر حسب مجموعه مفروضات گفته می شود وقتی نرخ ارز را افزایش می دهیم، برای ساختی توسعه نیافته، دو پیامد مستقیم و ده ها پیامد غیر مستقیم به ارمغان خواهد آمد. وعده مستقیم اول، تحت شرایطی با افزایش نرخ ارز محصولات ایرانی برای خارجی به شدت ارزان خواهد شد و لذا انگیزه افزایش چشمگیر صادرات از این طریق پدید خواهد آمد و گفته می شد كالاهای وارداتی خارجی هم برای مصرف كنندگان داخلی گران خواهد شد و لذا انگیزه واردات كاهش پیدا خواهد كرد، پس اگر ما ارزش پول ملی را تضعیف كنیم موجب افزایش جهشی بی سابقه در تولید خواهد شد و به همین ترتیب اشتغال و رفاه نیز افزایش پیدا خواهد كرد. این گروه گمان می كردند بدون تمهید بستر نهادی لازم و برطرف كردن موانع ساختاری تولید در ایران، صرفا از طریق دستكاری متغیر اسمی ره چند ساله را یك شبه طی خواهد كرد.

اما واكنش حامیان تعدیل ساختاری به انتقادها چه بود؟

مدافعان تعدیل ساختاری تصور همگانی را این طور سامان داده بودند كه تنها یك راه برای سعادت كشور وجود دارد و آن هم تعدیل ساختاری است ولی وقتی كشتی تعدیل ساختاری به گل نشست و كشور را با عدم اطمینان، بی ثباتی و بالاترین نرخ تورم چهار دهه اخیر روبه رو كرد و آنها مجبور به توقف تعدیل ساختاری شدند اما به جای برخورد عالمانه و منصفانه، آقای هاشمی رفسنجانی را تنها گذاشتند و برای تبرئه خود نیز از كلیشه اجرای بد استفاده كردند. كلیشه اجرای بد از رهنمود سازمانی صندوق بین المللی پول به كارشناسان خود است و من مستندات آن را در كتاب اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری آورده ام كه این كلیشه ها عملا به عنوان بخشنامه تشكیلاتی برای فرار از مسوولیت است. در آن دوران هم آقای هاشمی تنها گذاشته شد و گفته شد اصل ایده تعدیل ساختاری درست بوده و اجرای آن بد بوده است.

آیا هنوز ادبیات تعدیل ساختاری در برنامه های اقتصادی دولت ها نقش ایفا می كند؟

مدافعان تعدیل ساختاری هنوز هم مسیر پیشین خود را ادامه می دهند. من آرشیوی شخصی از مجموعه مصاحبه ها و سخنرانی های طیف موسوم به نئوكلاسیك های وطنی كه در دوران محمود احمدی نژاد انجام داده اند، تهیه كرده ام و آنها به شدت و بدون استثنا از ایده وارد آوردن شوك به حامل های انرژی و نرخ ارز حمایت كردند. حتی به صراحت گفته بودند اگر می خواهید دستاوردهای انتظاری از شوك درمانی حاصل شود، شوك نرخ ارز و حامل های انرژی را همزمان اجرا كنید. اما درست بعد از آشكار شدن فجایع انسانی، زیستی و محیط زیستی اجرای این سیاست ها به بازگو كردن كلیشه اجرای بد بازگشتند.

و بعد از دولت سازندگی به نظر شما مسیر توسعه در دولت اصلاحات به كدام سو رفت؟

واكاوی تجربه دولت اصلاحات برای همه كسانی كه دل در گرو آینده ایران دارند ضروری است. با كمال تاسف طیفی از دست اندركاران مدیریت اقتصادی كشور در آن دوران، به صورتی تقدیس آمیز از آن عملكرد یاد می كنند و طیف دیگری به صورت معكوس. درست است كه در مهرماه 1392 مركز پژوهش های مجلس در گزارشی نشان می دهد كه شاخص ها در دوران اصلاحات در مقایسه با دولت نهم و دهم وضعیت بهتری داشته اند كه در ابتدای گفت وگو نمونه ای از آن را ذكر كردم ولی این برگ زرین دوران اصلاحات بیش از آنكه محصول كارهای خارق العاده در دوران اصلاحات باشد ناشی از بدكاری، خطاكاری و علم گریزی دوره مسوولیت دولت نهم و دهم بوده است.

وضعیت دولت اصلاحات را به لحاظ توسعه اقتصادی در مقایسه با دوران هاشمی چگونه می بینید؟

مطالعه ای اینچنین برای مقایسه دولت هاشمی و خاتمی وجود ندارد. ولی نظر اجمالی من نسبت به متغیرهای كلان در این دو دولت، در مجموع و به گواه گزارش عملكرد برنامه اول و دوم و سوم توسعه كشور، در مقایسه با دوران سازندگی هم كارنامه اصلاحات قابل دفاع تر است. هم از دیدگاه هزینه منابع ارزی و ریالی و هم از منظر دستاوردها در زمینه متغیرهای كلان اقتصادی. اما چیزی كه برای كشور حیاتی است، توضیحی قانع كننده از منظر اقتصادی سیاسی درباره خطاهای راهبردی رخ داده آن دوران است كه در نهایت موجب شد از دولت اصلاحات، راه برای بر سر كار آمدن دولتی مانند احمدی نژاد هموار شود. در این زمینه شواهد بسیار جدی وجود دارد اما در فضای سیاست زده ضعیف كش و به شدت رانتی موجود هنوز جایی برای طرح آنها وجود ندارد.

به نظرم همین سوال از شما به عنوان مدافع جدی سیاست های اقتصادی دولت جنگ نیز قابل طرح است كه چه شد در نتیجه اجرای سیاست های اقتصادی دولت جنگ، سیاست ها و نگرش تعدیل اقتصادی مورد اقبال مردم قرار گرفت.

توضیح من این است كه شما وقتی در یك افق تاریخی نگاه می كنید. در دوران جنگ برای بستر سازی مسیر توسعه به همه استانداردهای دولت توسعه گرا توجه می شد اما این توجه با بسترهای تاریخی و نهادی اقتصاد سیاسی ایران همراه نبود و یك مبارزه جان فشانانه علیه گروه های پرنفوذ رانت جو صورت گرفته بود. ویژگی مهم گروه های رانت جو در ایران در طول تاریخ این بوده است كه این گروه ها علاوه بر آنكه از انحصار مالی چشمگیر برخوردار می شدند پشتیبانی رسانه ای و مالی چشمگیر را نیز همراه خود داشته اند و اینها در دوران جنگ به شكل غیر متعارفی امكانات خود را علیه جهت گیری های توسعه گرای دولت به راه انداخته بودند و حتی عوارضی كه مربوط به شوك برون زای تغییر استراتژی جنگی صدام و كاهش شدید قیمت نفت را به پای دولت جنگ می نوشتند.

اگر اصلاح طلبان نیز مانند شما برای چرخش نیروهای سیاسی دولت پس از خود را همانند دولت جنگ و پس از جنگ به مقولاتی مانند انحصار رسانه ای و پشتیبانی مالی از برخی نهادها نسبت دهند نظر شما چه خواهد بود؟

در حدی كه اگر ما نپذیریم این مقولات اثرگذاری شدیدی داشته است، از انصاف به دور خواهیم شد. اما اگر همه ماجرا به این مقولات نسبت داده شود خطاست به دلیل آنكه اصلاح طلبان از منظر مدیریت توسعه ملی هم اشتباهات راهبردی داشته اند.

شما شاخص‌هایی را در طول گفت‌وگو برای حركت به سمت توسعه نام بردید. این شاخص‌ها در دوران اصلاحات چه وضعیتی داشته است؟

در این دولت مصرف كالاهای لوكس به طرز غیر متعارفی بالا رفت و هم گستره و عمق فساد مالی نسبت به دوران جنگ افزایش یافت و هم وزن و ضریب اهمیت هزینه های تصدی‌گری دولت بسیار بیشتر شد.

شما وقتی اصلاحات را با دولت جنگ مقایسه می كنید گویا تغییر ذایقه مردم نسبت به رفاه طلبی را نادیده می گیرید، به هر حال در دوران اصلاحات بیش از هشت سال از پایان جنگ گذشته بود. از طرفی فسادهای مورد بحث شما هم می توانسته متاثر از بروز اختلافات سیاسی در این دوران بوده باشد.

درباره مطالب اول به سه شكل می توان پاسخ داد؛ شكل اول، این است كه بگوییم همان اختلاف و فشارها در دوران احمدی نژاد هم وجود داشت اما در دوران او، شما ملاحظه كردید كه با اینكه كشور رسما تهدید به جنگ و بی سابقه ترین تحریم های فلج كننده هم اعمال شد در چنین شرایطی باز هم مدیریت اقتصادی به گونه ای بود كه در آن واردات خودروهای لوكس و لوازم آرایش نسبت به واردات داروهای حیاتی و موارد اولیه و كالاهای واسطه ای تولیدی ترجیح داده شد. پس ملاحظه می كنید كه مساله اصلی سطح خرد توسعه ای پاكدامنی و سلامت و اراده مسوولان كشور است كه حرف اول را می زند و الا ذایقه مردم در دوران پهلوی كه برای آن دولت به ارث رسیده بود از آن نظر بسیار مشكل زایی بیشتری داشت. پاسخ دیگر این است كه اتفاقا چون بلافاصله بعد از انقلاب با جنگ روبه رو شدیم، تمام گروه های فشار و پرنفوذ به شدت علیه دولت وقت فعال بودند. كافی است برای این مدعا به مجلات اتاق بازرگانی در آن ایام رجوع كنید. من قاطعانه می گویم كه برحسب امكانات موجود در كشور، میزان انتقادها چه در درون و چه در برون حاكمیت نسبت به دولت جنگ هرگز تكرار نشده است. در آن دوران چیزی نزدیك به یك سوم اعضای هیات وزیران، قبل از جلسه هیات وزیران، جلسه مشورتی با یكدیگر داشتند و این را علنی اعلام می كردند كه گفته می شد جلسه هیات وزیران آنها با <<برنامه>> و هماهنگ به دولت می رفتند تا جهت گیری های مغایر با اهداف اعلام شده دولت را تثبیت كنند، پس این تصور كه در دوران جنگ اختلافات پنهان می شد بسیار خام و غیر مطابق با واقع است. همان طور كه با مراجعه به مستندات ملاحظه می كنید كه در دوران جنگ میزان فشارهای وارده به دولت برای آزادسازی واردات كالاهای لوكس از همه دوره های بعدی بیشتر بود اما دولت وقت قاطعانه، عالمانه و آگاهانه با آن فشارها مبارزه می كرد و هزینه های آن را نیز می پرداخت، در آن دوران اراده ای جدی مبتنی بر نگرش توسعه گرا وجود داشته است. من آماده ام با هركسی كه صلاحیت تخصصی داشته و مدعی باشد نگرش توسعه گرا در آن زمان نبوده است مناظره كنم. یقینا آن دولت كاستی هایی داشته ولی برآیند آن مثبت تر از همه دولت‌های قبل و بعد از خود است و نباید تصور كرد كه در جنگ گروه های رانت جو فشار به دولت وارد نمی كردند.

منبع: روزنامه اعتماد /۱۴ شهریور 94 / بامداد لاجوردی

برچسب ها
توسعه اقتصادی ، جنگ