سرویس سیاسی عصرپرس: وضعیت این روزهای شهر حلب نشاندهنده عمق شکاف نیروهای درگیر در جنگ سوریه است. این شکاف با هر قدمی که نیروهای دولت بشار اسد و حامیانش از ستاد فرماندهی روسیه تا حزبالله لبنان و ایران به سوی شرق حلب برمیدارند بیشتر میشود. در حقیقت شکاف اصلی را باید در به همخوردن وضعیت سیاسی اجتماعی جهان غرب جستجو کرد. وضعیتی که ریشههای عمیق اقتصادی دارد.
1- حلب تا دمشق حدود 350 کیلومتر فاصله دارد. اما فاصله این شهر تا اولین شهر مرزی بزرگ ترکیه یعنی قاضی عنتب کمتر است تا دمشق. این شهر کهن و باستانی از روزگاران دور زیستگاه اقوام گوناگون با مذاهب مختلف بوده است و تا پیش از آغاز جنگهای داخلی سوریه که مولود نامیمون بهار عربی بود خبری از جنگهای فرقهای در این شهر نیست. حلب جدا از اینکه بزرگترین شهر سوریه است، پرجمعیتترین شهر آن نیز محسوب میشود. با این وجود گزارشها و مشاهدات مسافران به این شهر گواه از فقر بسیار شدید مردم و فاصله اقتصادی زیاد آن با پایتخت است. دور بودن از مرکز، نزدیکی به ترکیه، موقعیت استراتژیک آن و وجود چند پایگاه نظامی و هوایی مهم در این شهر موجب شد که نیروهای مخالف که بعدا مشخص شد از سوی مثلث ترکیه- قطر- عربستان تجهیز میشوند کنترل شهر را به دست گیرند. شهری که با ورود علنی ایران و رسمی روسیه به جنگهای داخلی سوریه آوردگاه اصلی کسب قدرت در خاورمیانه شد.
2- «اناس البشا» نام مردی است که میکوشید در زیر بمباران نیروی هوایی روسیه و حملات زمینی ارتش سوریه در دل ویرانههای شرق حلب، لبخند را بر لب کودکان این منطقه تاریخی و باستانی بیاورد. او با پوشیدن لباس دلقکها و گریم چهره، شخصیتی محبوب کودکان بود. با این وجود تا پیش از مرگش نشانی از حضور این مرد 24 ساله و مرکز خیریه «فضایی برای امید» که در آن برنامه اجرا میکرد در رسانهها نیست. حتی خبر ازدواجش نیز پس از کشته شدنش در حملات هوایی منتشر شد. اناس البشا، پس از مرگ جهانی را در حیرت شجاعت و نوعدوستی خود فرو برد. رسانههای غربی به سرعت نام «Clown of Aleppo» را برای او ضرب کردند و عمق خشونتی که در واقعیت جنگهای داخلی نهفته است را به تصویر کشیدند.
3- تصاویر این روزهای رسانههای غربی و البته عربی و در یک کلمه مخالفان بشار اسد مملو از ضجه و ناله و فرار و کودکان زیر آوار مانده، بیمارستانهای متلاشیشده، کلاهسفیدهای امدادگر، بیبرقی، بیآبی، دود و خشونت افسار گسیخته در شرق حلب است. شرق شهری که از چهار سال پیش تا کنون به دست مخالفان اسد افتاد و ابتدا مقر فرماندهی ارتش آزاد شد و سپس گروههای افراطی اسلامی بر آن مسلط شدند تا در برابر لجامگسیختگی و وحشتی که داعش در قلب غرب انداخته بود قد علم کنند و چهره مبارزتری از جایگزینان اسد نشان دهند. با ورود روسیه به نبردهای داخلی سوریه ورق برگشت.
4- روسها پس از ضربه شدیدی که از مابعد بهار عربی خوردند و نتوانستند قذافی را از باتلاق لیبی بیرون بکشند به بازنگری جدی در استراتژیهای بلندمدت خود در رابطه با غرب دست زدند. به زیر کشیدن یاناکوویچ دراوکراین، رئیسجمهوری که مورد تایید روسها بود و آزاد کردن تیموشنکوی ضد روس و طرفدار غرب به معنای آغاز بازی «یا همه یا هیچ» برای کرملین بود. آنها شبه جزیره کریمه را اشغال کردند و در برابر تحریمها و فشارهای اروپاییها، گزینه قطع گاز را رو کردند. سیاستهای اوباما نیز دست آنها را برای قدرتنمایی در خاورمیانه باز گذاشت. کما اینکه پیش از آن بازیگرانی همچون ایران و عربستان و ترکیه به قدرتهای منطقهای بدل شده و به رقابتهای جدی نظامی و سیاسی روی آورده بودند.
5- نمودار جنگ داخلی سوریه را باید در پس زمینهای از وضعیت عمومی جهان غرب ترسیم کرد. وضعیتی که معلول فشارهای شدید اقتصادی و بحرانهای عمیق اجتماعی است. شکست سیاستهای چپهای میانه و کابینههای ائتلافی با جریانهای راست میانه در فرانسه، هلند، مجارستان، اتریش، اسپانیا و ایتالیا و همه کشورهایی که روزگاری بلوک شرق نامیده میشدند بخشی از واقعیت موجود اروپای معاصر است. آن چه موجب شد که این شکست به عرصه عمومی کشانده شود و شکل تضاد و کشمکش اجتماعی به خود بگیرد، بحران مهاجران و پناهجویان بود. بحرانی که با حملات مرگبار داعش در پاریس زخم عمیقی برداشت و چرک کرد. مردمان اروپا به یکباره گویی از خواب چندصدساله برخواستند و گناه تمام مشکلات روزمره اقتصادیشان را بر گردن مهاجران و غریبههایی انداختند که نه تنها برای اشغال وضعیتهای اقتصادی به کشورشان سرازیر شده بودند بلکه قصد داشتند ارزشهای فرهنگی آنها را به چالش بکشند و دموکراسی را نابود کنند.
6- وضعیت عمومی اروپا به وضعیتی که آمریکا در آن نفس میکشید سخت گره خورده بود. شاید نخستین قدم را برای ورود به این جهان نو انگلیسیها برداشتند. آنها با رای به خروج انگلستان از اتحادیه اروپا در واقع کوشیدند سرنوشت کشور خودشان را از سرنوشت اقتصادی و اجتماعی دیگر کشورهای اروپایی جدا کنند. «بریکسیت» ضربه شدیدی به افکار عمومی اروپا زد. دومین ضربه در آمریکا بود. جایی که شومنی پوپولیست توانست کاری کند که جنبش 99 درصدی بر ضد خودش یعنی به میلیاردی رای دهد که جزو یک درصد جامعه آمریکا بود. ترامپ پیروزی عمیق «گمراهی» بود. به پیرو آن نیز افکار عمومی تهییجشده در فرانسه، ایتالیا، هلند و اتریش به جانب راستهای افراطی سوق یافتند. محبوبیت احزاب راستگرا در این کشورها نشان از جهتگیری تازه افکار عمومی اروپا دارد.
7- جنگ داخلی سوریه محل انقطاع چند خط موازی است. خطوط سیاسی که به قدرت گرفتن و قدرت نمایی کشورهای منطقه از یک سو و جهان غرب و روسیه از سوی دیگر مربوط است. خطوط اقتصادی که به بحران اقتصادی غرب راجع است. خطوط فرهنگی که ناشی از کشمکشهای تشیع و تسنن و قدرتهای حامی آنهاست. و سرانجام خطوط اجتماعی که بیانگر وضعیت اجتماعی نیروهای داخلی درگیر در جنگ سوریه است. اختلافهای قومی و تضادهای طبقاتی نظام اجتماعی سوریه و وضعیت سیاسی خاندان اسد در این خطوط قرار دارند.
8- وضعیت «دلقک حلب» را باید در نقطه تقاطع این خطوط در نظر گرفت. در تقاطع افکار عمومی تهییجشده غرب و سلاحهای ارسالی به شورشیان و ستاد فرماندهی ارتش روسیه و نیروهای دولتی و جوکهای نخنمایی که سالها برای حافظ اسد و حالا برای بشار اسد ساختند. جایی که یک انسان برای شادی انسانهای دیگر و کاستن از رنجها و اضطرابهای ویرانگر، نقش دلقکی را بازی میکند. این تراژدی شاید فقط در وضعیت کنونی حلب روی دهد. حتی در جنگهای داخلی اسپانیا که نیروهای درگیر در مقیاس کمتری در آن نقش بازی میکردند، وضعیت بدین پیچیدگی نبود. فاشیستها بودند و چپها. اما در حلب، برخورد دولت و شورشیان تنها پوششی است بر ژرفای زخم جهان معاصر ما.
*تحریریه عصرپرس/ 1199*
پایان/