اخبار مهم ایران و جهان را با عصر پرس مرور نمائید      
به روز شده در: ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۹
کد خبر: ۱۲۱۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۳ - ۰۹ آذر ۱۳۹۵ - 29 November 2016
شعر فارسی همیشه، از دیرباز تاکنون شاعرانی را به خود دیده است که اشعاری را در مدح هشتمین سپیده امامت، حضرت امام رضا (ع) سروده‌اند.

سرویس فرهنگي عصرپرس: تنها موهبت بزرگ برای ایرانیان وجود مرقد تابناک حضرت علی بن موسی الرضا در مشهد مقدس می باشد.موهبتی استثنایی ومنحصر به فرد.این حضور در جای جای زندگی ایرانیان خودرانشان داده است .عشق واعتقاد به حضرت امام رضا (ع) در همه ی قشرهای مختلف مردم ریشه دوانیده است وآنها  با این عشق واعتقاد روزگاران سخت ودشوار وطولانی را سپری کرده اند.حضرت امام رضا (ع) نویسندگان را هم از سده های دور نیز تحت تأثیر خود داشته است واین گونه است که شاعران بزرگ ایران همواره این شخصیت استثنایی را ستوده اند.

غریب طوس به روایت سنایی غزنویی تا قیصر امین‌پور

در دوره معاصر هم  ، به ویژه در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز شاعران ، عشق وارادت خود را به آستان قدسی آن حضرت آشکار کرده اند .آن چه در ادامه این بحث می آید گزیده ای است از انبوه عشق و ارادت شاعرانی که  در مدح ومنقبت آن حضرت شعر سروده اند.

سنایی غزنوی

 دین را حرمیست در خراسان / دشوار تورا به محشر آسان

از معجزه ها ی شرع احمد / از حجت‌های دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت/پیوسته درش مشیر غفران

***

بی نام رضا همیشه بی نام / بی شأن رضا همیشه بی شأن

خاقانی

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند /عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چون من مرغی/مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

روضه ی پاک رضا دیدن اگر طغیان است/شاید ار بر ره طغیان شدنم نگذارند

***

به خراسان شوم ان شاءالله/ن ره آسان شوم ان شاءالله

نه نه تا حکم زسلطان چه رسد/تا به فرمان شوم ان شاءالله

گردهدرخصه کنم نیت طوس/شبه رضوان شوم ان شاءالله

گردآن روضه چون پروانه ی شمع/مست جولان شوم ان شاءالله

عبدالرحمن جامی

سلام ٌعلی آل طه ویاسین /سلام ٌ علی آل خیر النّبیّین

سلام ٌعلی روضهٍ حلَّ فیها / امامً یباهی بِهِ المُلک َوَالدّین

زفضل وشرف بینی او را جهان/اگر نبوّدت تیره چشم جهان بین

پی عطر روبند حوران جنّت /غبار دیارش به گیسوی مشکین

اگر خواهی آری به کف دامن او/برو دامن از هر چه جزاوست برچین

چو جامی چشد لذّت تیغ مهرش/چه غم گر مخالف کشد خنجر کین

وحشی بافقی

تا شنید از باد پیغام وصال یار گل / برهوا می افکند از خرّمی دستار گل

گر نمی آید زطوف روضه ی آل رسول/چیست مهر آن که آورده است بر طومار گل

نخل باغ دین علی موسی جعفر که هست/باغ قدر ورفعتش را ثابت وسیار گل

آنکه بر دیوار گلخن گردمد انفاس لطف/عنکبوت وپرده را سازد برآن دیوار گل

نخل اگر با موم سازی در ریاض روضه اش/گردداز نشو ونما سر سبزوآرد بار گل

ای که دادی دانه ی انگور زهر آلوده اش/کشت کن اکنون به گلزاری که باشد بار گل

 فرخی یزدی

 تامدح گویم از سلطان دین رضا/آن آفتاب دین ارواحنا فدا

آن پادشاه جود آن معدن سخا/منظور آیه ی والشمس والضحی

حزین لاهیجی

خوش آن دل که به یاد تو رشک چمن شود/زلفت سمن ،بهار خطت یاسمن شود

ریزم زبس به یاد عقیق لبت سرشک/دامن زکاوش مژه کان یمن شود

***

خواهم تن شکسته سپارم به ارض طوس /گرددچو خاک خاک در بوالحسن شود

شاها تویی که خسرو خاور غلام توست /نبود روا که تیره مرا انجمن شود

مگذار بیش ازاین زسپهر ستم مدار/جان حزین خسته اسیر محن شود

واعظ قزوینی

یارب به فضل خویش گناهان ما ببخش/از تست جمله بخشش واز ما خطا ببخش

ین نامه ها به گریه ی کاظم بشو زجرم /این جهل ها به دانش وعلم رضا ببخش

ملک الشعرای بهار

بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر /با نبی برگوی از تربت خونین پسر

عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب/وآن مصیبتها آیا بودت هیچ خبر

اشرف مازندرانی

فصل سرما شد که دیگر دستها افتد زکار /همچو ایّام خزان وبرگ ریزان چنار

بس که از حدّ رفته است آسیب دست انداز دی /برف نبود آنچه می بینی به تیغ کوهسار

کوه با تیغ وکفن در عذر خواهی آمده است/بر در شاه خراسان حجّت پروردگار

نقّد حیدر بوالحسن سلطان علی موسی الّرضا/هشتمین نوباوه ی بستان سرای هشت وچار

***

داورا مسکین نوازا ،فیض بخش عالما/ای غریبان را هوای بارگاهت سازگار

بعد عمری کز ترّددهای بی جای سفر/خورده بودم روی دست از دستبرد روزگار

چون حنا باز آمدم از هند باروی سیاه /می روم از دست اگر لطفت نباشد دستیار

آرزو دارم که جایم در پناه خود دهی/تا بسایم از تفاخر سر بر اوج اعتبار

می تواند کرد ،بی نام ونشانی را چو من /یک نگین واری زمین از آستانت نامدار

مهدی اخوان ثالث

بعد چل سال که ری داشت چو محبوس مرا/می‌کشد عشق دگرباره سوی توس مرا

کاش زآغاز نمی آمدم از توس به ری /که به انجام نبود این همه افسوس مرا

من که دست پدر خویش نمی‌بوسیدم/مشهد توس فرا خواند به پابوس مرا

قیصر امین پور

چشمه های خروشان تورا می‌شناسند/موج‌های پریشان تورا می‌شناسند

پرسش تشنه گی را تو آبی، جوابی/ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت/ زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی/ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد/چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم /کوچه های خراسان تو را می‌شناسند

نام:
ایمیل:
* نظر: