تحولات دو دهه اخیر در عرصه بازارهای انرژی جهان، پیدایش دورنمایی روشنتر برای گاز طبیعی و روند رو به افزایش سهم این حامل انرژی در ترکیب انرژی مصرفی جهان، وزارت نفت کشورمان را برآن داشت تا در جهت تشکیل نهادی متشکل از کشورهای عمده تولید و صادرکننده گاز طبیعی گام بردارد.
در همین راستا وزارت
نفت با برگزاری اولین اجلاس کارشناسان عالیرتبه کشورهای صادرکننده گاز در تهران
در تاریخ 13و14 اسفند ماه 1379 (3و4 مارس 2001) در تشکیل این نهاد، ابتکار عمل را به دست گرفت
که متعاقب آن نخستین اجلاس وزیران این کشورها را در تاریخ 29و30 اردیبهشت 1380
در تهران بـــرگزار کرد.
به ایــــن تــــرتیب، تشکلی به نام مــجمع کشـورهای صـادرکننده گــاز به وجود آمد. اعضای مجمع توافق کردند که این نهاد به صورت غیررسمی به فعالیتهای خود ادامه دهد و لذا تا چند سال بعد تدوین اساسنامه، مقررات اداری و مالی، تعیین حق عضویت و به تبع آنها ایجاد دبیرخانهای دائمی ضروری تشخیص داده نشد و مجمع به صورت یک نهاد غیررسمی با تشکیل جلسات لازم، تبادل نظر واطلاعات در خصوص موارد زیر را مدنظر قرار داد و لذا درباره اهداف مجمع به شرح زیرتوافق به عمل آمد.
طرحهای توسعه گاز در دنیا
توازن بین
عرضه و تقاضای گاز
فناوریهای
اکتشاف، تولید وحمل ونقل گاز وهزینههای مربوطه
ساختار
بازارهای گاز (منطقهای و جهانی)
صادرات
گاز از طریق خط لوله و به شکل گازطبیعی مایع شده (LNG)
مقولههای
تجاری صادرات گاز
رقابت
گاز با سوختهای جایگزین
اقتصاد
گاز طبیعی فشرده (CNG) و تبدیل
گاز به مایع (GTL)
چارچوبهای
قراردادی اجرای پروژههای گاز
راهها و
روشهای بهبود و ارتقای سهم گاز در ترکیب انرژی مصرفی و همچنین استفادههای دیگر
از گاز
موافقتنامههای زیست محیطی و تاثیر آنها بر مصرف گاز
دیگر مسائل مورد علاقه شرکت کنندگان در مجمع
هماکنون مجمع کشورهای صادرکننده گاز متشکل از 13 کشور تولیدکننده
و صادرکننده گاز است که به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: الجزایر، امارات، ایران،
بولیوی، ترینیداد و توباگو، روسیه، عمان، قطر، گینه استوایی، لیبی، مصر، نیجریه
و ونزوئلا . کشورهای عراق، قزاقستان، نروژ و هلند اعضای ناظر در این مجمع هستند.
ملاحظه میشود که با چنین مجموعهای از کشورها، این مجمع میتواند سازمانی مقتدر در بازار جهانی گاز باشد و در مقایسه با سازمانهای بینالمللی انرژی، نقش فعالتری را در بازار جهانی انرژی ایفا کند. در حال حاضر، جایگاه قدرتمند مجمع صرفاً ناشی از ذخایر بزرگ گاز طبیعی است که اعضای آن دارا هستند. در واقع، حدود 63 درصد از ذخایر جهانی گاز طبیعی به لحاظ جغرافیایی در کشورهای عضو مجمع قرار دارد.
همچنین 39 درصد از تجارت گاز طبیعی توسط خط لوله و 65 درصد از تولید و تجارت جهانی LNG در اختیار این مجمع است. سه عضو اصلی این مجمع، یعنی ایران، روسیه و قطر حدود 50 درصد از ذخایر گاز طبیعی جهان را در اختیار دارند.
این مجمع در واقع مجموعهای از تولیدکنندگان بزرگ گاز طبیعی است که با ویژگی یک سازمان بینالمللی و دولتی و با هدف ارتقای سطح هماهنگیها و تقویت همکاریهای کشورهای عضو شکل گرفته است.
از اهداف دیگر این مجمع، طراحی سازوکاری برای ثمربخشی گفتمان بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان گاز است تا به این وسیله ثبات و امنیت عرضه و تقاضا در بازارهای گاز طبیعی به نحو مؤثری تأمین شود. بر طبق اساسنامه مجمع، مأموریت و هدف مجمع چنین تعریف شده است: «حمایت از حق حاکمیت کشورهای عضو نسبت به ذخایر گاز طبیعی آنان و توانمندیهای هر یک از اعضا در برنامهریزی و مدیریت مستقل برای توسعه پایدار، کارا و آگاه نسبت به ملاحظات زیستمحیطی و بهرهبردای و صیانت از ذخایر گاز طبیعی به نفع مردم هر یک از کشورهای عضو.«
گاز طبیعی، دوستدار محیط زیست
در حال حاضرنهادهای بینالمللی، صاحبنظران، سازمانهای غیردولتی و
افكار عمومی جهان به این جمعبندی و اجماع رسیده اند كه دستیابی به راهكار
مناسب برای نیل به آینده انرژی كم كربن و پایدار، به چالش عمده زمان ما تبدیل
شده است. واقعیت این است كه این هدف به سه پرسشی میپردازد كه باید هرگونه خط
مشی انرژی معقولی بر پایه آنها بنا شده باشد.
این سه پرسش عبارتند از:
• امنیت
عرضه: برای پاسخگویی به نیاز مردم، صنعت و بخش حمل و نقل، آیا در آینده باید
منابع انرژی كافی و بسنده ای را در اختیار داشته باشیم؟
• حفاظت از محیط زیست: آیا در تولید و مصرف این منابع انرژی، باید به نحوی عمل كنیم كه خسارات و آسیبهای غیرقابل جبران و برگشت ناپذیری به محیط زیست وارد نشود؟
• قابلیت دسترسی و رقابت: آیا این انرژی باید به قیمتهای قابلدسترس و تحت شرایط رقابتی از جنبه اقتصادی در اختیار همگان قرار گیرد؟
اتحادیه بین المللی گاز (IGU) به این نتیجه رسیده است كه علیرغم تفاوتهای عمیقی كه در وضعیت
انرژی هر كشور وجود دارد، چنانچه در برخورد با این اهداف، به روش یكپارچه حداقل
منطقه ای یا بهتر از آن، جهانی عمل شود، تحقق آنها آسانتر خواهد بود.
برای اینكه یك تركیب انرژی بتواند به بهترین روش ممكن پاسخگوی هر یك از سه پرسش فوق باشد، برقراری توازنی ظریف لازم است. به اعتقاد ما در همه حال، بهترین پاسخ زمانی حاصل میشود كه بهترین همپوشانی فی مابین تقاضا برای امنیت عرضه، حفاظت از محیط زیست و قابلیت دسترسی به وجود آید و از ایجاد اهداف جداگانه و انعطاف ناپذیر برای هریك از آنها اجتناب شود.
سیاست انرژی ای كه اتحادیه اروپا از ابتدای قرن حاضر دنبال كرده، نمونۀ بارزی است از اینكه چگونه اهداف انتزاعی تعیین شده نمی توانند به صورت یكپارچه و بدون ایجاد تناقض به
(1) نگرانیهای مرتبط با تغییرات اقلیمی، سلامت عمومی
و (2) رقابت صنعتی بپردازند. سیاست انرژی مزبور مثال روشنی است از بی كفایتی اهداف صرف در تامین یكپارچگی و ثبات فیمابین حفاظت ازمحیط زیست و سلامت عمومی از یك طرف و الزامات رقابت پذیری صنعتی و قابلیت دسترسی از طرف دیگر.
در نخستین بسته زیست محیطی و انرژی كه در اواخر سال 2008 در اتحادیه
اروپا به كار گرفته شد،سه هدف خاص ویژه اتحادیه اروپا تا سال 2020 مدنظر قرار
گرفت كه عبارتند از (1) كاهش 20 درصدی گازهای گلخانهای، (2)افزایش سهم انرژیهای تجدید پذیر در سبد
انرژی مصرفی اتحادیه تا سطح 20 درصد، و (3) كاهش 20 درصدی مصرف انرژیهای اولیه.
فقدان اولویت بندی این سه هدف موجب شد كه رقابت پذیری
نظام انرژی اروپایی مخصوصا بخش تولید برق، شدیدا تحت تاثیر قرارگیرند كه در
گزارش ژانویه 2014 كمیساریای عالی استراتژی و دورنمای فرانسه نیز مورد تاكید
قرار گرفته است.
فشار شدیدی كه به بخش تولید برق وارد شد تا به هدف افزایش 20 درصدی استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر دست یابند، ثابت كرده كه حركت مزبور از نظر اقتصادی و زیست محیطی توجیهپذیر نبوده است، زیرا:
هزینه كربن زدایی از بخش تولید برق با استفاده از انرژیهای تجدید پذیر بسیار زیاد است به نحوی كه یا موجب افزایش قابل ملاحظه قیمت برای مصرفكننده نهایی میشود یا اینكه سبب میشود مجموعهای از یارانههای دولتی به تولیدكنندگان تعلق گیرد، گرچه مقدار این یارانه ها به قدری ناكافی است كه مانع از پیوستن بخش عمدهای از مردم به جرگه جمعیت مبتلا به فقر انرژی نمیشود.
بسیاری از كشورها مخصوصا آلمان، اسپانیا، هلند و ایتالیا برای كاهش هزینه بالای انرژیهای تجدید پذیربرای تولید برق، به واردات زغال سنگ ارزان قیمت روآوردهاند و شماری از واحدهای تولید برق 50 گیگاواتی كارا و سازگار با محیط زیست را كاملا یا موقتا تعطیل كردهاند.
نظام تبادل انتشارات گازهای گلخانهای نیز در مهار و گرایش به استفاده از زغالسنگ تاثیر و كارایی خود را از دست داده چرا كه اكثر صنایع صادراتی تحمل هزینههای سنگین كربن زدایی در بازار جهانی رقابتی را از دست دادهاند.
بهطور كلی می توان گفت چنانچه اتحادیه اروپا از تركیبی از گاز طبیعی به اضافه انرژیهای تجدیدپذیر به جای تركیب زغالسنگ و انرژیهای تجدید پذیراستفاده می كرد، كاهش گازهای گلخانهای با نتایج اقتصادی بهتر توام می شد.
دومین بسته انرژی مصوب كمیسیون اتحادیه اروپا در تاریخ 22 ژانویه 2014 دوره 2020 تا 2030 را هدف قرارداده و راههای جدیدی را برای دستیابی به روش موثرتر هزینه ای منتهی به اقتصاد كم كربن، پیش روی اتحادیه قرارداده است.
•كاهش انتشارات كربن در این بسته انرژی به جای اینكه تنها هدف باشد، به هدف عمده و اصلی تبدیل شده یعنی بخش نظام تبادل انتشارات گازهای گلخانهای (شامل 11000 تاسیسات ثابت تولید برق واحدهای صنعتی) باید میزان كربن تولیدی خود را تا سال 2030 تا سطح 43 درصد و بخش خارج از نظام تبادل انتشارات گازهای گلخانهای تا سطح 30 درصد در مقایسه با سال 2005كاهش دهند.
هدف جدید 27 درصد برای استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر تا سال 2030 برای اتحادیه اروپا تعیین شده و هر كشور عضو میتواند طی 16 سال آینده خود را با این روند تطبیق دهد.
این چارچوب جدید اتحادیه اروپا باید به كشورهای عضو در تكوین سیاستهای انرژیشان انعطاف پذیری و آزادی عمل بیشتری بدهد تا بتوانند تركیب انرژی خود را با افزایش سهم گاز طبیعی باز تعریف نمایند. به اعتقاد ما نتیجه نهایی، تركیب انرژی موثرتر و رقابتیتری خواهد بود كه در آن تعامل، همكاری و تشریك مساعی واحدهای تولید برق، گاز، ظرفیت های عظیم ذخیره سازی گاز و جنبه تكمیل كننده منابع انرژی تجدید پذیر و واحدهای تولید برق گاز سوز غیرمتمركز، امكان پذیر خواهد شد.
دورنمای انرژی بینالمللی 2013 نیز در سطح جهانی و تا سال 2035 مخاطرات و فرصتهای موجود برای صنعت را شناسایی می كند كه عبارتند از :
با رو به
افزایش بودن تولید ناخالص داخلی جهانی در سطح 6/3 درصد در سال، مصرف جهانی
انرژی بین سال 2010 تا 2040 به میزان 56 درصد بالا خواهد رفت كه نیمی از این
افزایش مختص چین و هند است. به عبارت دیگر موتور محرك رشد تقاضا برای انرژی
جنوب آسیا خواهد بود.
رشد
زغال سنگ تا بعد از سال 2030 سریع تر از رشد مصرف نفت و گاز خواهد بود كه علت
عمده آنهم افزایش مصرف چین است و رشد كندتر تقاضا برای نفت در كشورهای عضو
سازمان همكاریهای اقتصادی و توسعه.
گاز طبیعی دارای رشدی سریع تر از سایر سوختهای فسیلی خواهد بود زیرا هم ذخایر متعارف جدید و هم افزایش عرضه شیل گاز به ویژه درآمریكا، از این رشد حمایت می كنند. با این وصف، زغالسنگ هنوز هم در صحنه جهانی یكه تاز است.
گاز طبیعی فراوان است و از نظر خصایص زیست محیطی با هیچ سوخت فسیلی دیگری قابلمقایسه نیست. برآوردها نشان می دهد كه در سطوح مصرف كنونی، بهرهبرداری از ذخایر گاز طبیعی بیش از 250 سال طول خواهد كشید. خطوط لوله جدید، زیرساختهای رو به توسعه گاز طبیعی مایع شده (LNG) و انقلاب صورت گرفته در بهرهبرداری از منابع غیر متعارف، واقعیتهای مربوط به عرضه را كاملا متحول ساخته است.
در سطح جهانی، زغالسنگ مهمترین منبع تولید برق تا سال 2035 خواهد بود ولی جایگزین سازی نیروگاههای قدیمی زغال سنگی با نیروگاههای برق استفاده كننده از گاز طبیعی میتواند میزان انتشارات گازهای گلخانه ای را تا سطح 60 درصد در هر كیلووات برق تولیدی كاهش دهد. حتی مدرنترین نیروگاههای تولید برق استفاده كننده از سوخت زغالسنگ ، با تولید هر كیلو وات برق، دو برابر نیروگاههای استفاده كننده از گاز طبیعی، گازهای گلخانه ای منتشر می كنند.
بیشترین نرخ رشد تقاضا در میان حامل های انرژی برای گاز طبیعی
طی سالهای گذشته گاز طبیعی بیشترین نرخ رشد تقاضا را در میان حامل
های انرژی تجربه کرده است و تقاضای آن از 1959 میلیارد متر مکعب در سال 1990 به
3370 میلیارد متر مکعب در سال 2013 رسیده است. متوسط نرخ رشد 4/2 درصدی مصرف
این حامل انرژی نشان میدهد که از سال 1990 بهطور متوسط 61 میلیارد متر مکعب در
سال به تقاضای گاز افزوده شده است.
بر اساس آخرین سالنامه آماری شرکت بی پی
سهم گاز طبیعی در ترکیب انرژی جهان به 7/23 درصد رسیده است. پیشبینیهای
آژانس بین المللی انرژی حاکی از آن است که سهم گاز طبیعی در ترکیب انرژی
جهان تا سال 2035 به بیش از 26 درصد خواهد رسید.
طی دهههای اخیر این حامل
انرژی از سوختی بومی که در بازارهای محدود منطقهای مصرف میشد، به عنوان یک
منبع مهم در تجارت بین المللی انرژی تبدیل شده است. گاز طبیعی میتواند به دو
شکل انتقال از طریق خط لوله و بهصورت گاز طبیعی مایع شده(LNG)
به
کشورهای خارجی صادر شود.
تجارت بین المللی گاز طبیعی طی سالهای گذشته رشد چشمگیری داشته و از 536 میلیارد متر مکعب در سال 2000 به 1035 میلیارد متر مکعب در سال 2013 افزایش یافته است.جمهوری اسلامی ایران با در اختیار داشتن 8/33 تریلیون مترمکعب ذخایر اثبات شده گاز طبیعی به عنوان یكی از بزرگترین دارندگان ذخایر گازطبیعی جهان بهشمار می آید و از ظرفیت بسیار بالایی برای تولید و صادرات گاز طبیعی برخوردار است. /
منبع: روزنامه قانون 2 آذرماه 94