پس از گذشت قرنها اینک حادثهای دیگر و باز مصیبتی عظمی برای ملتی که در طول تاریخ حوادث و وقایع تلخ بسیاری را پشت سر گذاشته است روی داد. اما این مصیبت غمانگیزتر و ناگوارتر از جنگ تحمیلی بود، چرا که آنجا دشمن را میشناختی و هدف مشخص بود. اما وای به حال آلسعود که بار دیگر تداعی کردند صحنه دلخراش صحرای کربلا را و یاران حسین (ع) را تشنه لب به قتلگاه فرستادند و حاجیانی که میخواستند قربانی دهند خود قربانی ملعونیان زمان شدند
آنجا که حجاج برای به بند کشیدن نفس رفته بودند و برای آزادی از بند هوای نفس و نشانه گرفتن و دور ساختن شیطان از خود و وصل شدن به معبود خویش به رمی جمرات رفته بودند. غافل بودند از اینکه شیطان همان اطراف در لباس شرطهها وحکام آل سعود نظارهکننده آنان است و چه نقشههای شومی برای حجاج مظلوم بیگناه نکشیده بودند.
آنجا مظلومیت را در نگاه پرتمنای حجاج میشد نظاره کرد، میشد مظلومیت را در جسمهای بیرمق و بیجان آنان مشاهده نمود و کربلای دیگر دید.
یاران حسین تشنه و بیرمق زیر آفتاب سوزان پرپر شدند و یزیدیان زمان فارغ از انسانیت، حجاجی را که از هر گونه کینه و وابستگی به دنیا و سیاست به دور بودند نظاره میکردند.
آنجا در کربلا آب را به روی یاران حسین (ع) بستند و اینجا درها را بستند تا به خیال خود سنگ بر شیظان نخورد. غافل از اینکه شیطان، زمان جان دادن حجاج زیر پا له شد. در بین آن جماعت افرادی هم بودند که علاوه بر نزدیکی و وصال به معبود خویش، رفته بودند که به تصویر بکشند عبودیت بندگان خاص خدا را. رفته بودند که بر ما بنمایانند که بندگان مخلص خدا چگونه فارغ از هر نوع نژاد و رنگ وگویشی در کنار هم و پا به پای هم فقط یک چیز را دور میزنند و آن کعبه، خانه امن خدا بود و به تصویر بکشند که آنجا همه برای کشتن نفس و زیر پا گذاشتن و راندن شیطان از خود رفته بودند.
آنها کسانی نبودند جز خبرنگاران، فرشتههایی در لباس انسان، فرستههایی که هرکجای دنیا که بدانند به آنها نیاز است، چه آن زمان که جنگ، سیل و ویرانی باشد و چه آن زمان که زمان وصال معبود باشد، بی هیچ چشمداشتی و تنها برای انجام وظیفه و نزدیکی انسانها به یکدیگر حضور خواهند داشت.
کم نیستند خبرنگارانی که برای رسیدن به هدف جان خویش را فدا کردند. همچنان که در راس حادثه تلخ منا شاهد از دست دادن خبرنگاران عزیزی همچون سیدحمیدرضا حسینی و سیدحمید میرزاده بودیم. چه دردناک است چشمانتظاری دختر چهار سالهای که نقطه اوج وابستگی به پدرش را نشان میدهد، پدری که از جنس یاران حسین است. اینجا ملت مسلمان ایران شاهد یتیم شدن رقیههای دیگر است، رقیههایی که در فراق پدر تب میکنند و در آتش دوریاش میسوزند.
اینجا دیگر رقیه نیست که در خرابههای شام گم میشود بلکه اینجا پدران رقیهها هستند که در خانه امن خدا و در میان بیمبالاتی و هوچیگری سردمداران عرب جان میدهند و گم میشوند. حاکمان سعودی در دل خوشحال و خندان از این مصیبتی که بر مسلمانان وارد کردهاند هستند، اما غافلند از آنکه کینه و نفرت تک تک مسلمانان جهان و خصوصا زنان و کودکان و جوانان ایران ریشه دواندهاند و آنرا تا نابودی آلسعود فرو نخواهند خورد.
سیدحمیدرضا حسینی، مردی از تبار یاران حسین و یک سید حسینی بود. آنگاه که چمدانها را بستند و عزم سفر کردند و با سلام و صلوات و آب و اسپند بدرقه شدند و آنگاه که هر کسی با خنده و شوخی عزیزش را بدرقه میکرد و از او سوغات طلب میکرد هیچکس تصورش را نمیکرد که هنگام استقبال آن روی سکه برگردد و عزیزش را که همچون دسته گلی خندان و بانشاط و با لباس احرام برای دیدار معبود خویش به مکه فرستاده است را اینگونه بیجان و با کفن و تابوتی سرد نظارهگر بازگشتش باشد و نشانش را از کربلا بیابند.
قرار بود آنها با کوله باری از خاطرات سفر و سوغات برگردند، اما وای و لعنت خدا بر آل سعود که سوغات پدران و مادران و فرزندانمان، لعن و نفرین و کینه آل سعود شد. سوغاتی که هر وقت به یاد آری با لعن بر آل سعود ختم خواهد شد.
دگر هر سال عید قربان شیرینی و حلاوت گذشت و ایثار ابراهیم (ع) تداعی نخواهد شد بلکه قساوت و خونخواری آل سعود و لعن و نفرین مسلمانان جهان بخصوص ایرانیان عزیز بر پیکر آل سعود زنده خواهد شد و زخمهای خانواده قربانیان در رمی جمرات سر باز خواهد کرد.
دیگر مردم کشورم هنگام نوشیدن آب تنها یزید را لعنت نمیفرستند و از حسین (ع) و یارانش به تنهایی یاد نمیکنند بلکه از حجاج تشنه لب و قاسمها که پیکرهایشان زیر پای شرطهها در رمی جمرات له شد یاد خواهند کرد.
دیگر در زیارت عاشوراها در کنار لعن و نفرین بر یزید و معاویه و مروان و خانئانشان، خاندان آل سعود نیز سهمی خواهند برد و از خدا خواهیم خواست که ریشه آل سعود خشکیده شود.