عصر پرس: مصطفی محقق داماد از
آن دست روحانیانی است که کوشیده است به پدیدههای مختلف اجتماعی از منظر فلسفی
نگاه کند.سید مصطفی محقق احمد آبادی معروف به محقق داماد فرزند سید محمد محقق
داماد و نوهی دختری حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی بنیانگذار حوزه علمیه قم است.
او زادهی 1324 خورشیدی در قم و مجتهد، حقوقدان و عضو هیئت امنای سازمن اسناد و
کتابخانه ملی و استاد حوزه و دانشگاه است. وی علاوه بر بهرهگیری از دو نظام
آموزشی حوزه و دانشگاه بهزبانهای عربی و انگلیسی مسلط و با زبان فرانسه آشنایی
دارد.
گفتگوی زیر حاصل فعالیتهای فکری و قلمی وی است که توسط منوچهر دینپرست انجام شده و در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.
اشاره: اکثر فعاليتهای انسان براي رسيدن به رفاه و توسعه، باعث تخريب محيطزيست شده است. اين تخريب چنان در وضعيت آب و هواي کره زمين، دگرگوني ايجاد کرده که سلامت و زندگي ساير موجودات را نيز به خطر انداخته و شرايط به وجود آمده چندان ناگوار است که امروزه از آن به عنوان «بحران محيطزيست» ياد ميشود. افزون بر دانشمندان علوم طبيعي، کسان ديگري نيز دغدغه حفظ محيطزيست را دارند كه آيتالله دکتر سيدمصطفي محقق داماد از آن جمله است. وي در اولين گام به ايراد سخنرانيها و نگارش مقالات متعدد درباره محيطزيست از منظر اخلاقي، فقهي، ديني و فلسفي پرداخت. در گام بعدي کتابي با عنوان «الهيات محيطزيست» نوشت که ميتوان گفت نخستين اثري است که يک روحاني درباره محيطزيست نوشته است. در اين گفتگو بر آن شدهايم كه از منظر معرفت ديني و مباني حکمي و فلسفي اسلامي به اين مقوله بپردازيم.
بالاترين دلمشغولی انسان عصر حاضر مشكلات طبيعت و
محيط زيست آدمي است. در اين راستا همه روزه در گوشه و كنار جهان همايشها و نشستهاي
علمي تشكيل ميگردد و در مورد علل پيدايش و راه حل نجات از اين تنگنا و مسائل
مربوط به آن، مطالعه و پژوهش انجام ميگيرد. آيا میتوان براي وضعيت زيستی موضعی
اخلاق و حتی فلسفی اتخاذ نمود؟
بيگمان مهمترين روش براي تحقيق و پژوهش در اين خصوص
آن است كه بايد نخست از مطالعه مقوله هستي طبيعت آغاز كرد و منشأ وجودي اجزاي آن
را شناخت و روابط ميان آنها را مورد ارزيابي قرار داد. تنها از اين راه است كه ميتوان
پايه انديشهاي منطقي نسبت به جهان و زندگي بنيان نهاد و با پي بردن به قوانين
تكويني حاكم بر كل طبيعت، سياستي مدبرانه براي زندگي در جهان هستي و بهرهمندي
عقلائي از مواهب طبيعت تدوين نمود. حقيقت هستي، رازي است كه خلايق را توان و ياراي
گشودن آن نيست، ليكن ميتوان با بهرهمندي از استنباطات فلاسفه و دانشمندان و عرفا
به ويژه فلاسفه و دانشمندان اسلامي كه به نظر ميرسد به گونهاي شايسته، با بهرهمندي
از آيات قرآن و معارف اسلامي و اصول عقل نظري بهترين نظريهها را در مورد هستي و
طبيعت ابراز داشتهاند، گامي به سوي شناخت محيط زيست و طبيعت و علل پيدايش بحران و
راه رهايي از آن گامي برداشت.
بحران زيستمحيطي در جهان امروز، در حقيقت يك بحران
اخلاقي است و راه حلّي اخلاقي ميطلبد و تلاش براي دستيابي به اصولي اخلاقي كه
تنظيمكننده نحوه دخالت بشر در محيط زيست باشد، امر تازهاي نيست و مساعي عديدهاي
همواره، متوجه اين امر بوده است؛ بهخصوص از زماني كه در دهه 1960 بحران محيطزيست
به شكل حادّي بروز نمود. كنفرانس سازمان ملل متحد، در خصوص محيط زيست آدمي كه در
ژوئن سال 1972 بر پا گرديد، زمينههاي تحقيق و تنظيم امور در اين راستا را بنياد
نهاد. امروزه افراد حقيقي و حقوقي مختلف، در سطح بينالمللي، منطقهاي و ملي، براي
حفاظت از محيطزيست و منابع طبيعي به فعاليت ميپردازند که در بر گيرنده مجامع بينالمللي،
دولتها، تشکلهاي مردمي و مراکز دانشگاهي است. مجامع بينالمللي تلاشهاي خود را
معطوف به صدور اعلاميهها نظير «اعلاميه زمين» در سال 1992 در ريودوژانيرو، عقد
معاهدهها نظير «معاهده کاهش گازهاي گلخانهاي کيوتو»، و يا برگزاري گردهماييها
براي تصميمگيري نظير «نشست سران و رهبران در مقر سازمان ملل متحد در سال 2000» و
يا «معاهده حفظ تنوع زيستي» در بهار سال 1993 کردهاند.
با اين مواردي که شما اشاره کرديد ميبايست بر اين
نکته نيز تأكيد کرد که اساساً حصول امنيت اجتماعي فقط بر مبناي پيمانهاي سياسي،
خيالي باطل است؛ زيرا جوهره صلح و وحدت، چکيده يک امر دروني است که با مفاهيم
روحاني و معتقدات معنوي، تقويت ميشود. اصول انساني و روحاني، محيط مساعدي را ميآفريند
که به موجب آن، راههاي عملي براي حل مشکل، مکشوفتر و اجرايش آسانتر ميشود.
البته اگر قرار باشد هشدارهاي زيستمحيطي فقط در
کنفرانسها ايراد شوند، دستيابي به زندگي پايدار هرگز ميسر نخواهد شد. موفقيت در
گرو توان و خلاقيت طيف وسيعي از مردم در بسياري از عرصههاي زندگي است. بيانيه
هشدار دانشمندان به بشريت، با فراخوان گردانندگان علم، صنعت و تجارت جهان، جوامع
مذهبي و مردم سراسر گيتي، از همه ميخواهند تا به وظيفه مبرم متوقف ساختن تباهي
زيستمحيطي زمين بپيوندند. در ادبيات نيمه قرن بيستم به بعد چنين مطرح ميشود که
مشکلات زيستمحيطي که به دست انسان به وجود آمده است، تماماً نمي توانند با به
کارگيري فناوري صرف، حل شوند. تغييرات در رفتار انسان مورد نياز است و اهميت اين
موضوع تا حدي است که گفته ميشود سمت و سوي علوم زيستمحيطي از علوم محيطي و
فيزيکي به سمت علوم رفتاري در حال تغيير و انتقال است.
اينکه ما چگونه به محيطزيست ارزش ميدهيم، تعيينکنندة
اين است که نقش و عملکرد خود را در زمين چگونه ميبينيم و براي به اشتراک گذاردن
اين منابع با ديگران، چگونه انتخاب ميکنيم. همچنين چگونگي ارزشگذاري ما به محيطزيست
تعيينکننده زباني است که براي تشريح تعامل بين خود با محيطزيست و با ديگران در
ارتباط با محيطزيست، به کار ميبريم. بنابراين، به مجموعه مقررات رفتاري بر پايه
اخلاقيات زيستمحيطي، نياز است و رابطه بين انسان و طبيعت بايد مجدداً مورد بررسي
قرار گيرد.
چندی پيش كه در سمينار بينالمللي محيطزيست گيلان
سخنراني کرديد، ابتدا به رد اتهاماتي پرداختيد که لين ويات ـ استاد دانشگاه
آمريکايي ـ درباره ريشه تخريب محيطزيست قائل شده که در اديان ابراهيمي هستند. چرا
دين را مخرب محيطزيست ميدانند، در حالي که در اغلب آيينها احترام ويژهاي براي
محيطزيست قائلند؟
بله، من در آن سخنراني سعي کردم از همين منظر بحثي جدي
بكنم. در سال 1967 تانسند وايت (Townsend White) که استاد تاريخ قرون وسطي در دانشگاه پرينستون و استنفورد آمريکا
بود، مقالهاي در مجله ساينس(Science) منتشر کرد و چنين نتيجه گرفت
که دو آيين مسيحيت و يهوديت موجبات تخريب هرچه بيشتر محيطزيست را فراهم کردهاند؛
به خاطر آنکه چنين تعليم دادهاند که خداوند همه چيز را براي بشر آفريده و حق
استفاده بشر از طبيعت نامحدود است. پس از وي عدهاي از جمله کيت توماس (استاد رشته
تاريخ) درسال 1983کتابي در انگلستان منتشر کرد كه در آن اصرار داشت برخي آيات قرآن
محيد نيز همان نگرش مسيحيت را دارد. کل طبيعت را خلق شده براي انسان ميداند.گياهان
و حيوانات را فاقد شعور و ارزش حقوقي معرفي کرده است. از جمله آيات مورد استناد او
اين است: الله الذي خلق السّماوات و الأرض و أنزل من السّماء ماءً فأخرج به من
الثّمرات رزقاً لكُم و سخّر لكُمُ الفُلك لتجري في البحر بأمره و سخّر لكُمُ
الأنهار: (ابراهيم،32) خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛ و از
آسمان، آبى نازل كرد؛ و با آن، ميوهها[ى مختلف] را براى روزى شما [از زمين] بيرون
آورد؛ و كشتىها را مسخّر شما گردانيد، تا بر دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها
را [نيز] مسخّر شما نمود.
به نظر ميرسد اين گونه برداشت گزينشي ناشي از عدم
نگرش عميق به قرآن و فاقد درک معرفت ديني باشد. گويي نگرش پراگماتيستي که در
آمريکا نيز بسيار رواج داشت، او را به اين برداشت ناروا سوق داده است.
بله، آياتي که اين نويسنده بريتانيايي مستند برداشت
خويش قرار داده، صرفاً بر آن است که انسان را برترين موجودات معرفي کند؛ ولي اين
بدان معنا نيست که انسان صاحب طبيعت است. از نظر قرآن مجيد و حکمت اسلامي هدف غائي
طبيعت، انسان است؛ اما اين به معناي در اختيار انسان بودن نيست. از نظر حکمت اسلامي
به خصوص حکمت متعاليه، جهان در حال يک حرکت عمومي است و مقصد نهائي او خداوند است؛
ولي جهان از طريق انسان بايد سير خود را ادامه دهد و لذا غايت نخستين طبيعت، انسان
است و هرگز «غايت بودن» به معناي «صاحب اختيار بودن» نيست. شيخ محمود شبستري ميگويد:
جهان زان تو و تو مانده عاجز
ز تو محرومتر کس ديد هرگز؟
يعني طبيعت براي توست که از روي آن به خداي طبيعت
برسي، تو چرا از اين موهبت عاجز و محروم ماندهاي؟ و به معناي آن نيست که تو صاحب
اختيار طبيعت هستي. مسلمانان از همان روزهاي نخستين اين حقيقت را درک کردند که نگاه
قرآن به طبيعت نگاهي کاملاً جديد است.
اصولاً چرا عدهاي فکر ميکنند ريشه رفع بحرانهاي زيستمحيطي
در مذهب و فرهنگ قرار دارد؟
حل مشکلات زيستمحيطي موجود در رشد فناوريهاي بهتر يا
روشهاي علمي بهبوديافته، پيدا نميشود. بايد به اصول و ريشهها بازگشت. اين به
معناي تفکر مجدد درباره بديهيات فرهنگ غرب است. رابطه انسان و محيطزيست بايد
مجدداً مورد بررسي قرار گيرد و رابطهاي خيرخواهانه و هماهنگ با محيطزيست، پايهريزي
شود. از اين رو ميتوان بيان کرد که درک و شناخت اخلاقيات براي درک و شناخت
بحرانهايي که جامعه امروز را رنج ميدهد، ضروري است و اغلب دانشمندان و بسياري از
متخصصان محيطزيست، محافظت از محيطزيست را يک مسئله اخلاقي مهم ميدانند. اما
همينطور که بنسون ميگويد، در مورد علت اصلي تخريب و تباهي محيطزيست، آنجا که به
ريشههاي آن در رفتار و شيوه نگرش ما به طبيعت بازميگردد، نظرات و نوشتهها بسيار
اندک است.
بايد پذيرفت که ريشههاي تاريخي بحران
محيطزيست، ديدگاههاي فلسفي، مذهبي و اخلاقي ما نسبت به آن يعني ارزشها، بايدها و
نبايدها کمتر بررسي عميق شده است.
بله همين طور است. در حالي كه بدون پرداختن صحيح به
مباحث ارزشي و اعتقادي، در عامترين شکل فلسفي و اخلاقي آن، هرچه سخن از تباهي محيطزيست
و ضرورت حفظ آن شود، راه به جايي نخواهيم برد. فرهنگ نقش مهمي در تعيين اخلاقيات
زيستمحيطي دارد؛ زيرا فرهنگ نتيجه تفسيري است که انسانها از خود و از روابط خويش
با يکديگر و از رابطه با طبيعت دارند. فرهنگ، ارزشها را تعريف مينمايد و ارزشها
به طور ذاتي با فرهنگ هر جامعه پيوند خوردهاند. هر فرهنگ داراي نظامي از اعتقادات
و باورهاست که تعامل ما را با طبيعت راهنمايي ميکند. در بين مهمترين جلوههاي
اخلاقي، باورهاي اخلاقي ما درباره درستي و نادرستي کارهايمان نسبت به جهان طبيعي،
وجود دارد. اخلاقيات زيستمحيطي، شاخهاي از فلسفه کاربردي است که در دهههاي 1960
و1970 همراه با ظهور جنبشهاي زيستمحيطي، رشد و توسعه يافته است. اخلاقيات در اصل
به رابطه بين افراد و رابطه دوجانبه بين آحاد و جامعه نيز ميپردازد.
اما به عقيده برخي صاحبنظران، اخلاقياتي که رابطه
دوجانبه انسان و طبيعت را تنظيم کند، وجود نداشته است.
گسترش اخلاقيات به اين جزء سوم در محيطزيست انساني،
يک فرصت انقلابي و ضرورتي زيستمحيطي است. وظيفه اخلاقيات زيستمحيطي ايجاد اصولي
است که بر روابط انسان با طبيعت حاکم باشد؛ يعني مسئوليتهاي انسان براي ممانعت از
آسيب، محافظت در مقابل آسيب يا پيشبرد فعالانه خير و مصلحت. اخلاقيات زيستمحيطي،
مجموعهاي از اصول فکري و رفتاري انساني است که بر خوبي کل نظام انسان ـ طبيعت،
تمرکز دارد؛ بنابراين کار اصلي اخلاقيات زيستمحيطي، ايجاد موانع اخلاقي دروني در
جامعه و ايجاد محرمات و منعهاي داخلي براي کارها و اعمال نسبت به طبيعت است. اين
موانع هنگامي ظهور مييابند که فرد به طور داوطلبانه، خودخواهياش را محدود کند و
معتقد باشد که ساير موجودات نيز حق زندگي، آزادي و استفاده از منابع را دارند.
تمام تمدن اروپايي از زمان يونانيان با اعتقاد به
پيشرفت، فعاليتهاي خود را آغاز کرده است. مدرنيته که با التزام به پيشرفت در
معرفت، عقل، فنّاوري، هنر و اقتصاد همراه است، با دنيوي کردن آخرتشناسي مسيحيت
آغاز شد. در مدرنيته اصول محوري و قديمي تمدن غرب فقط به سبکي نو، بازنويسي شدند.
حداقل پنج اصل ثابت را ميتوان در انديشة پيشرفت يافت که عبارتند از: باور به
گذشته، اطمينان به شرافت و حتي برتري تمدن غربي، پذيرش ارزش رشد اقتصادي و فناوري،
باور به عقل و نوعي از معرفت علمي و نظري که تنها از عقل منتج ميشود و باور به
اهميت ذاتي و ارزش نازدودني زندگي بر روي کره زمين. اين اصول هم اکنون در جوامع
غرب، مقبوليت خود را از دست دادهاند.
رابينسون و گارات عقيده دارند که اخلاقيات زيستمحيطي،
نقشي کليدي در تعريف آينده رابطه انسان با طبيعت، القا ميکنند. امروزه بيش از
اينکه تأكيدات بر ارائه شواهد علميتر از تأثيرات نامطلوب فعاليتهاي انساني بر
محيطزيست باشد، بر دستيابي به اين توافق تأكيد ميشود که انسانها چگونه با محيطزيست
بايد رفتار کنند. تغييرات ايجادشده در طبيعت به وسيله فعاليتهاي بشري، به مورد
سوال قرار گرفتن و ارزيابي مجدد مواضع اخلاقي نسبت به طبيعت منجر شده است و متعاقب
آن، اخلاقيات زيستمحيطي درگير تعريف مجدد بايدها و نبايدها در باره محيطزيست و
ارزيابي موقيعت بشر نسبت به آن گرديده است.
اكنون بپردازيم به ويژگيهاي طبيعت از ديدگاه قرآن. شما
چه ويژگيهايي را در اين زمينه مطرح ميكنيد؟
من چهار ويژگي دراين مورد قائل هستم: اول اينکه جهان
طبيعت نمود حق متعال است؛ ديگر آنکه جهان طبيعت سخن ميگويد؛ سوم آنکه جهان طبيعت
پوچ و بيمعنا نيست؛ و چهارم اينکه جهان طبيعت موجودي زنده، متدين و مسلمان است.
در توضيح مواردي که مطرح شد، بايد بگويم که قرآن مجيد سراسر هستي را که جهان طبيعت
جزئي از آن است، «آيت» حق متعال دانسته است. در آيه 53 سوره فصلت آمده است: «ما
نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا برايشان
آشكار گردد كه او حق است؛ آيا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟»
«آيه»
در فارسي به «نشانه» ترجمه شده است، درحالي که به نظر ميرسد آيه به معناي «نمود»
است. نمود حاوي مفهومي بالاتر از نشانه ميباشد؛ بنابراين جهان نمود حق متعال است.
اولين آيهاي که بر حضرت رسولالله(ص) نازل شد، چنين است: «اقرأ باسم ربک الذي
خلق». معمولاً واژه «اقرأ» را به معناي خواندن گرفتهاند؛ در حالي که وقتي
پيامبر(ص) خواندن نميدانسته و نوشتهاي هم در آنجا براي خواندن نبوده، ما بايد
خواندن را به معنايي ديگر تفسير کنيم. «خواندن» در اينجا به معناي «نگريستن» است.
خواندن به نام پرودگار، يعني نگريستن جهان به نام خدا. دقيقاً همان نکتهاي كه
اشاره کردم که جهان نمود خداوند است. اين جمله را قرآن در جامعهاي مطرح ميکند که
براي طبيعت نه حياتي قائلند و نه انسجامي. جامعه مخاطب قرآن موجودات طبيعي را
موجوداتي پراکنده ميدانست و هيچ گونه انداموارگي براي آن قائل نبود؛ درست همين
نگاهي که بشر معاصر به جهان دارد.
همچنين درباره اين نکته که جهان طبيعت سخن ميگويد،
بايد گفت که موضوع «تسبيح سراسر هستي» که در قرآن مجيد آمده، مورد الهام بيشتر
حکيمان و عرفاي اسلامي قرار گرفته و به تحليل فلسفي و عرفاني پرداختهاند. به نظر
آنان جهان طبيعت همواره مرتبط و درگفتگو با خداست، هرچند بشر آن را درک نميکند.
اما جهان طبيعت پوچ و بي معنا نيز نيست؛ چرا که انديشه
پوچگرايي که در قرن معاصر برخي فلاسفه غربي مطرح كرده و بر پوچ بودن جهان و
تصادفي بودن آن از يک سو و بي معنا بودن و پوچي زندگي انساني اصرار ورزيدهاند،
مورد توجه قرآن بوده است. قرآن از پوچي جهان با واژه «باطل» تعبير کرده و خلقت
بدون انتظام را آفرينش «لاعب»گونه توصيف نموده و چنين معلوم ميشود که اين انديشه
از قديم براي برخي افراد مطرح ميشده و شايد پندار غالب بوده است. قرآن مجيد اين انديشه را خاصيت کفر يعني خدانشناسي معرفي کرده است.
خداوند در اين مورد ميفرمايد: ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست، بيهوده
نيافريديم؛ اين پندار كافران است.
اما چرا يکي از ويژگيهاي ديگري که برشمردم، اين است که
جهان طبيعت موجودي زنده، متدين و مسلمان است؟ جهان از نظر قرآن يک موجود زنده و
داراي دين است و به تعبير قرآن به نحو جبري مسلمان است. در آيه 83 سوره آلعمران
آمده است: «آيا جز دين خداوند را بازمىجويند؟ با آنكه آنان كه در آسمانها و زميناند،
خواهناخواه گردن نهادة فرمان اويند و به سوى او بازگردانده مىشوند.» ملاصدرا
حکيم قرن 11هجري، با الهام از تعليمات قرآن ميگويد: مفاد امر الهي
«دين» است که به سراسر جهان، اعم از انسان، حيوان و جمادات يعني کوه، دريا و ساير
اجزاي جهان حکمفرماست و بنابراين همه هستي و موجوادت، اعم از صاحبان اراده و
اختيار و غيرارادي نيز متدين و ديندارند و به ديگر سخن، مجموعه هستي به حکم سنت
الهي مسلمان است؛ ولي صاحبان اراده با اراده يا مطيع و يا عاصي ميشوند. همه
موجودات به وسيله دين هدايت ميشوند؛ مخاطبان امر تکويني به هدايت تکويني و دين
فطري عصيان ناپذير از رهگذر نظم عمومي حاکم بر هستي هدايت ميشوند و مخاطبان امر
تشريعي که از رهگذر «الهام » و ديني که توسط فرشته به آنان واصل ميشود. مخاطبان
امر تشريعي به حکم آنکه داراي اراده و اختيار ميباشند و همواره بايست با اراده
خويش صراط مستقيم را انتخاب و گزينش نمايند به موازات «الهام فرشتگان»، «وسوسه شيطان» به آنان القا ميگردد تا انتخاب صورت گيرد.
البته سابقه انديشه زنده بودن جهان و اينکه جهان توسط
يک نفس زنده انتظام مييابد، در فلسفه يونان باستان در آثار افلاطون از جمله در
رساله تيمائوس که او در 70 سالگي نوشته و «رمان تاريخي» و «افسانهاي درباره
طبيعت» نيز نام گرفته، ديده ميشود.
بله، ولي واقعيت اين است که مستفاد از برخي آثار وي از
جمله رساله تيمائوس آن است که بر اساس مقايسه انتظام موجود زنده و انتظام جهان
هستي، افلاطون به اين نتيجه ميرسد که جهان نيز همچون موجودي زنده هر جزئش توسط
جزء ديگر نظم مييابد. در اين رساله حيات جهان را منتسب به مبدأ هستي نميکند و از
اين نظر با حکيمان و عرفاي مسلمان متفاوت است؛ ولي ملاصدرا در کتاب
الشواهدالربوبيه در فصل «في ان الحياه ساريه منه تعالي في جميع الموجودات»، از کتاب اثولوجيا
مطلبي را به افلاطون منتسب ساخته که مطابق با نظر خودش ميباشد. به نظر ملاصدرا
جهان هستي توسط باري متعال جان مييابد و در حال حرکت است. به نظر ايشان همه طبيعت
موجودي داراي حيات و شعور است؛ حياتي که سرَيان يافته از حيات الهي است.
در متن منتسب به افلاطون نهايتاً چنين نتيجهگيري شده
است كه: وجود حقيقي نخستين حيات و زندگي را نخست بر عقل و سپس بر نفس و سپس بر
جهان طبيعت افاضه ميفرمايد و اوست که باري و خالق جهان وخير محض است. البته ملا
صدرا براساس آنچه (همچون ساير حکيمان مسلمان) ميپنداشت که کتاب اثولوجيا از
ارسطوست، اين انديشه را به نقل از ارسطو به افلاطون نسبت داده است؛ ولي بايد توجه
داشت که هر چند در خصوص مؤلف اثولوجيا سخن بسيار است، اما به هرحال از هر که باشد،
اين کلمات به افلاطون منتسب شده است.
به نظر حکيمان مسلمان با گسترش آگاهي انسان از جهان
هستي، درک حقيقت الهي روز به روز فزوني مييابد و به ديگر سخن، خداوند که معنا و
زندگي به همه چيز ميبخشد، از طريق درک و آگاهي انسان وجود و حقيقت خود را لحظه به
لحظه شيواتر ميسازد. از اين جهت است که خدا در قرآن مجيد بشر را به توجه و تأمل
در طبيعت دعوت ميکند و بر آن پافشاري و اصرار ميفرمايد. زنبور عسل را در آيه زير
تجلي هم سخن خداوند و مايه شفاي انساني معرفي کرده و براي اهل فکر نشانه و آيت
خدواند دانسته است.
نتيجه آنکه بيتوجهي به طبيعت ناشي از عدم توجه به
آيات حق است؛ آياتي که تجليگاه نمود حق متعال است و بشر با مطالعه و تأمل در
نمودهاي خداوند ميتواند به خدا برسد.تخريب و تضييع و افساد طبيعت نوعي جنگ با
مظاهر الهي است و لذاست كه قرآن مجيد افساد در ارض را در کنار محاربه با خداوند
دانسته است.
به هر روي امروزه ما نيازمند اين هستيم که معارف دينيمان
را بازخواني و بازانديشي کنيم و از بطن آنها به نتايج نوين و کاربردي که نياز جهان
امروز ما به خصوص محيطزيست هست دست يابيم.
همين طور است. با اهميت يافتن نقش دين در محافظت از
محيطزيست، اميدي تازه براي محافظت مؤثرتر از محيطزيست به وجود آمده است و موجب
تعريف مبتني بر دين از اخلاقيات زيستمحيطي شده است. اخلاقيات زيستمحيطي ديني به
دو پرسش اساسي اخلاق (يعني چه چيزي به طور ذاتي ارزشمند است؟ و معيار درستي يا
اشتباه بودن يک عمل چيست؟) پاسخهاي متفاوتي از نظريههاي متداول ميدهند. نظريههاي متداول در مورد اخلاقيات زيستمحيطي، سه کانون ارزش ذاتي
را تشخيص دادهاند: انسانمحوري، زيستمحوري و زيستبوم محوري. وارد شدن دين به
مباحث اخلاقيات زيستمحيطي، ميتواند کانونهاي ارزش ذاتي را به چهار سطح گسترش
دهد. اين سطح چهارم، با اصل توحيد در اديان الهي مرتبط است و آن را ميتوان
«خدامحوري» ناميد.
اين سطح از پرسش در مورد ارزش ذاتي را ميتوان به اين
صورت تعريف نمود که ارزش ذاتي مختص خداست و ارزش ساير مخلوقات در اين راستا قابل
تعريف ميباشد؛ به اين صورت که تمامي مخلوقات (اعم از زنده و غيرزنده) همگي «آيات» و نشانههاي خداوند هستند و تفکر و تحقيق در مورد آنها، راهي
براي رسيدن به شناخت خداست؛ براي مثال، از نظر اسلام و قرآن، موجودات طبيعي، آيات
و نشانههاي حق تعالي هستند و طبيعتشناسي بايد به منزله آيتشناسي تلقي شود و ما
را از آيات به صاحب آيات برساند. «آيه» به معناي نشانه است و مشعر بر هر چيزي است
كه ذات خداوند را تداعي نمايد. و در قرآن مجيد، حدود چهارصد بار اين كلمه به صورت
مفرد و جمع آمده است. از نظر قرآن، هر چيزي در جهان نشانهاي از خداوند است.
منبع: روزنامه اطلاعات 10 مرداد