عصرپرس: نگاهی به بحثها و حرفهای پیرامون آنچه سرانجام به عنوان "عقیمسازی کارتنخوابها" ضرب شد نشان میدهد که در بطن جامعه ایران نطفه اندیشهای در حال پرورده شدن است که دیر یا زود فضای سیاسی کشور را تیره و تار خواهد کرد. جامعهای که از قضا اگر عقیمسازی این اندیشه در مورد آن صورت نگیرد چه بسا گرداب هولی بیافریند که از آن سر طیف محافظهکار تا آخرین رده اصلاحطلبان را در خود غرق کند.
هرچند جامعه ایران با این تجربه بیگانه نیست و یکبار وجوهی از این «تراژدی» را در سال 1299 و بار دیگر به صورت «کمدی» در سال 1384 از سر گذارنده است اما عواقب آن هنوز گریبانگیر این ملت و تاریخ و جامعهاش است. اگر به آن دو تجربه تاریخی رجوع کنیم مشاهده خواهیم کرد که شرایط پیشینی هر دو مورد، اصلاحات اجتماعی شدیدی را تجربه کرده است. اصلاحاتی که از بستر غیرشکوفای اقتصادی خود پدیدار شدهاند و سرانجام راه را برای ابرقهرمانی که بر ضمیر توده مردم مسلط و بر جیب و ذهن اقتصادی سرمایهداران چیره باشد فراهم کرده است.
این اتفاق را «بناپارتیسم» میگویند. بدین معنا که برای نخستین بار پس از انقلاب کبیر فرانسه و دوران اوج لیبرالیسم کلاسیک لوی فیلیپ که به «سلطنت ژوییه» معروف بود مردی از میان توده مردم برخاست که یک پایش به قول مارکس در «کیسه سیبزمینی» دهقانان فرانسه بود و یک پایش در دربار سلطنتی. کسی که عمویی همچون ناپلئون بناپارت داشته باشد و بتواند اذهان و قلوب آحاد تودهها را نیز با خود همراه کند، چرا رئیسجمهور و سپس امپراطور نشود؟ اتفاقی که در 1848 و 1851 افتاد و به دو دهه امپراطوری لویی بناپارت انجامید.
هرچند مارکس در "18 برومر لویی بناپارت" او را دلقکی خواند که توانسته بود بر فضای سیاسی جامعه فرانسه که در ابهامهای تضاد طبقاتی و نبود هیچ نیروی اجتماعی مسلط چندپاره شده بود، چیره شود اما واقعیت این است که لوئی بناپارت در میان توده مردم، دهقانان و سرمایهداران فرانسوی طرفداران زیادی داشت. او آنقدر قدرت به هم زد که بتواند به جمهوری دوم فرانسه پایان دهد و امپراتوری را احیاء کند.
شرایط اجتماعی ایران که به شدت متاثر از شرایط اقتصادی و سیاسی کنونی است در وضعیت معلقی قرار دارد. در جامعه امروز اگر چه همه میدانند که مسئلهای مانند "کارتنخوابی" و "روسپیگری" ریشههای اقتصادی دارد و پیش از آنکه به مسئهای اجتماعی تبدیل شود در بطن سیاستگذاریهای اجتماعی و اقتصادی دولتها پرورده شده است اما نظرها و رأیها معطوف به مقصر جلوه دادن فرد و ارائه راهحلهای سرکوبگرانه است.
طبعا هنگامی که هنرمند محترمی با دلسوزی از «عقیمسازی» دفاع میکند و اجرای آن را در پایینترین سطوح طبقات فرودست جامعه به مسئولان توصیه میکند و مدیر کل اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران این انسانها را به «ماشین جوجهکشی» و «بچهفروش» تقلیل میدهد حرف دل بسیاری از افرادی را میزنند که به دنبال احاله گرفتاریهای اقتصادیشان به وضعیتهای غیراقتصادی هستند.
اصولا این نوع اصلاحات اجتماعی سرکوبگر حتی اگر در کوتاهمدت موفق باشد در بلندمدت خطرهای زیادی برای جامعه دارد. فاجعههایی نظیر "خمرهای سرخ" بر بنیان همین نوع تفکر به وجود آمدند. تفکری که با تقلیل یک مسئله اجتماعی به وضعیتی قابل امحا، درصدد اعمال نظریات خود برمیآید.
نمونهای از این نوع اصلاحات اجتماعی سرکوبگر هماکنون در فیلیپین جریان دارد. جایی که قهرمان تودههای پابرهنه فیلیپین "رودریگو دوترته"ی فسادناپذیر به کشتار موادفروشان خردهپا مشغول است. بیش از 6هزار نفر تا کنون کشته شدهاند و با تصویب قانون جدید، کودکان زیر 9 سال نیز میتوانند در این رده بگنجند. مردم فیلیپین به جان رئیسجمهور دعا میکنند. کاری که احتمالا پس از سرکوب شدید کارتنخوابها، معتادها، بیخانمانها، فاحشهها، و .... در ایران خواهند کرد. اما این اصلاحات اجتماعی سرکوبگر اگر چه در این دریای آرامشده سر فرو میبرد، از ورطه هولتری سر خواهد برآورد.
بناپارتیسم اگرچه تمام و کمال در شرایط کنونی ایران زمینه ظهور ندارد اما گوشههایی از آن میتواند در آینده آشکار شود. گوشههایی که ممکن است با تلفیق وجوه ایرانی و مذهبی، شکل و شمایل متفاوتی به خود بگیرد. واقعیت این است که جهان متلاطم امروز به سوی سیاستهای راستگرایانه، پوپولیستی و معجونی از "چپ و راست" در قالب بناپارتیسم پیش میرود. انتخابات آمریکا، بریکزیت بریتانیا، شکست رفراندم ایتالیا، قدرتگیری روسیه، جنگطلبی جنونآمیز عربستان، شکست سیاستهای میانهروها در ترکیه، وضعیت بغرنج سوریه و مصر و اوکراین و آذربایجان و ارمنستان و ترکمنستان و قزاقستان و عراق و لبنان و کنگو و .... همه نشان میدهد که دنیای پیش رو، جهانی آرام و صلحطلب نخواهد بود. این جهان به انسانهایی نیاز دارد که قدرت را از دستان محرومان بقاپند و در دنیای سرمایهداران جولان دهند و بر روی هر کس حرف ناروا زد اسلحه بکشند و همچنان محبوبالقلوب بمانند.
اصلاحات اجتماعی سرکوبگر بذر بناپارتیسم را در این خاک میپاشاند. صدای این سازی که امروز هنرمند و مسئول و توده مردم به یک زبان و هماهنگ میزنند بعدا درخواهد آمد. گورخوابها برخواهند خواست اما برای انتقام.