سریس فرهنگی عصرپرس: اگر بخواهیم مختصات یک زن شورشی بیرون از مرزها را به دست بیاوریم نخستین کسی که پدیدار میشود رزا لوکزامبورگ است. کسی که جان پای آرمان و اندیشهاش گذاشت، اما اگر بخواهیم نشانههای یک زن شورشی هنرمند را ترسیم کنیم باید سراغ کسی برویم که هنوز پس از نیم قرن نقاشیهایش دل بورژواهای غرب را میبرد. سراغ فریدا کالو.
یکی از اولین نقاشیهای فریدا به نام «دختری با گردنبند» که در سن 22 سالگی کشیده بود و پس از 60 سال از کنج تاریک یک خانه پیدا شد در حراج چند روز پیش ساتبی نیویورک به قیمت یک میلیون و ۸۱۰ هزار دلار به فروش رسید.
تابلویی که «دیگو ریورا» همسر هنرمندش در سال 1955 یعنی درست یک سال پس از مرگ او به فردی که دستیار فریدا بود هدیه کرده بود. فریدا طرح «دختری با گردنبند» را مانند همیشه با خودنگارهای از خودش و به صورت بدون مو کشید. فریدا مایوس و شورشی و پراضطراب زیست و این خصوصیات را در تمام آثارش بازتاب داد.
فریدا زادهی مکزیکوسیتی بود. زاده کویوآکان در حومه این شهر تاریخ و اسطوره و اضطراب در 1907. غرق در تمام رنگها و افسانههای هزارتوی مکزیکیها. او روش ویژهای برای بیان این صورتهای اسرارآمیز داشت. بیشتر تابلوهای فریدا تصویرگر درون پرتلاطم و ضمیر پرآشوب اوست. همواره زنی را میبینیم که غمگنانه اما نافذ به مخاطب زل زده است. زنی که عنصری زیادی با خود حمل میکند. عنصری که گاه حیوان است و گاه بستری از خار یا چشمی وسط پیشانی.
فریدا تصویرگر دنیای خودش بود. دنیایی که یک سرش به استالین و حزب کمونیست مکزیک ختم میشد و یک سرش به لئون تروتسکی. اندیشمند قهرمان چپگرای فراری محبوب دشمنان استالین. این دو خود را در آثار و زندگی فریدا بازتاب دادند.
اما تاثیر هیچکدام شاید به اندازه دیگو ریورا نبود. ریورا مانند فریدا نقاش بود. روشنفکر بود و میان کمونیسم و آنارشیسم و تروتسکیسم آونگ شده بود. با چنین پیش زمینهای بود که وقتی جنبش سورئالیسم با قهرمانان به یاد ماندنیاش، آندره برتون و لویی آراگون و رنه ماگریت از دادائیسم عبور کردند و بر نخوت اروپای مستاصل چیره شدند، ریورا آن را هم پذیرفت و گوشه ذهنش انبار کرد.
دعوت ریورا از لئون تروتسکی به مکزیک در سال 1937 که با فشارهای روزفزون استالین دیگر جایی در دنیا برای اقامت نداشت نقطه عطف مهمی در زندگی فریدا محسوب میشود. آن روزها ریورا «جنبش نقاشی دیواری» را پیش میبرد و با الهام از کوبیسم پیکاسو و امپرسیونیسم ادوارد مونش، نقاشیهای بدیعی میآفرید که دل هواداران سورئالیسم را میربود.
تروتسکی به دعوت او و فریدا به مکزیکوسیتی پا گذاشت و سه سال بعد با تبر به قتل رسید. اما پیش از آن حادثه، شیفته این بانوی ریزنقش و شورشی هنرمند شده بود. فریدا به تروتسکی نزدیک شد و با او به پیادهرویهای طولانی رفت. بسیار آموخت و بسیار احساس آفرید. این رابطه به نوعی پاسخی به هرزهکاریهای بیشمار ریورا بود که با زنان بسیاری از شاگرد تا هنرپیشه سینما ارتباط جنسی داشت. مضمونی که به جان اندیشههای فریدا رسوخ کرد و در تابلوهایش خود را نشان داد.
زمانی که فریدا در سن 22 سالگی پس از بهبود نسبی از حادثه تصادف به نقاشی روی آورد و پرترههایش را به دیگو ریورا، که نقاش پرآوازهای بود نشان داد، «فیل و فاخته» دل به هم باختند و ازدواج کردند. اما فریدا شناختی از شخصیت فیل نداشت. فاخته غمین بود، غمینتر شد. از ریورا جدا شد و شکل او را بر پیشانیاش کشید تا همیشه نشانش را با خود داشته باشد.
قانقاریا که آمد، فریدا تاب نیاورد. سال 1954 درگذشت و در همان «خانه آبی» که به دنیا آمده بود خفت.
*1199*
پایان/