سرویس اجتماعی عصرپرس: اگر چه اندیشههای طوفانی دکتر علی شریعتی این روزها آرام گرفته و موجهای نو آنها را پس زدهاند اما هنوز 29 خرداد و 2 آذر که میشود یاد او دوباره از کنج تاریخ این سرزمین سرک میکشد. علی شریعتی متولد 2 آذر 1312 روستای کاهک بود. روستایی که مرز زمین خراسان و شاهرود محسوب میشود. او زندگی را آنطوری ادامه داد که شروع نکرده بود. اگر چه در شور و احساسهای ژرف غرق بود اما کویر آرام و متین زادگاهش را پشت سر گذاشت و راهی دنیایی شد که عقلانیت و مدرنیته بر آن چیره شده بود.
دکتر شریعتی بسیار کوشید به آموختههایش در رشتههای جامعهشناسی و تاریخ وفادار بماند و بسیار روشمند سراغ تاریخ پشت سرش برود. کاری که دستکم از دو استاد بزرگش، لوئی ماسینینون و ژرژ گوروویچ آموخته بود. آنها با سنت دانشگاهی غرب سراغ جامعه و تاریخ میرفتند. روشمند و دقیق و با اصول. دکتر شریعتی این روشها را سودمند یافت و سراغ انبوه دانستههایش از تاریخ و فلسفه و ادبیات و .... ایران رفت. اگر شرایط جامعه ایران طوفانی نمیشد و موج جنبشهای آزادیخواهانه و چریکی جهان آن روز را درنمیوردید شاید او هم شور جان آتشینش را با وضعیت آرامتری هماهنگ میکرد و دستکم به گسترش تحلیل اجتماعی آکادمیک کمک بیشتری میرساند. اما واقعیت جامعه دهه 50 ایران، وضعیت ستیز و کشمکش بود. اوج محبوبیت جنگهای چریکی. مبارزه با رژیم فاسد و نظم مستقر.
شریعتی نیز کسی نبود که وضع موجود را برتابد. از این رو شتابان دست به کار شد و شبیه «پیگمالیون» برای آفرینش موجودی که دوست داشت و درونش بیتابی میکرد دست به کار شد. پیگمالیون مجسمهسازی از اهالی قبرس بود که با وجود اینکه از زنان نفرت داشت، مجسمه زنی را تراشید تا برای همیشه از ذهنیت آزاردهنده آن رهایی یابد. اما او در دام دیگری افتاد. او آنچنان شیفته مجسمه خود شد که هوش از سرش ربود و آنقدر به درگاه ونوس نالید و زارید تا آن ایزدبانوی عشق، در مجسمه روح دمید و «گالاته» زاده شد و پیگمالیون با او ازدواج کرد.
دکتر شریعتی با شور و هیجان عجیبی که فقط در جانهای نجیبی مانند ژان ژاک روسو میتوان یافت به سراغ تاریخ رفت و شروع کرد به جان بخشیدن به تصورات ذهن پاکش. او آنچنان پیش رفت که واقعیت و تاریخ و اسطوره را درهم آمیخت و سرشتشان را با عواطف ژرف و احساسهایش ساخت و وقتی خود به آن نگریست صمیمانه مسحورشان شد. دیگران نیز مسحورش شدند. کافی بود جملهای از کتابش را بخوانی یا واژهای از سخنانش را بشنوی تا به جهانی قدم بگزاری که برساخته دکتر علی شریعتی بود. جهان سرشار از شور و عاطفه و سهشهای جاودانه. گرما و نور و روشنایی. اما هنر بزرگ دکتر شریعتی این بود که همانگونه که خود مسحور تصورات خود شده بود دیگران را نیز به جهان میکشاند و مینشاند و شمهای از نفحات آن میچشاند.
در تاریخ ایران شخصیتهایی آنچنان که پیگمالیون بود کم نیستند. مثلا در تاریخ بخارا ص 82 در وصف ابن مقنع آمده است «مقنع گفت: «دانید که من کیستم؟» مردمان گفتند: «تو هاشم بن حکیمی.» گفت: «غلط کردهاید. من خدای شمایم و خدای همه عالم. من آنم که خود را به صورت آدم خلق نمودم و باز به صورت نوح و باز به صورت ابراهیم و باز به صورت موسی و باز به صورت عیسی و باز به صورن محمد مصطفی و باز به صورت ابومسلم و باز به این صورت که میبینید.» و شاید بتوان صدها شخصیت دیگر یافت. اما بدون شک در تاریخ معاصر ایران در این مقوله، دکتر علی شریعتی جایگاه ویژهای دارد.
پایان /