اخبار مهم ایران و جهان را با عصر پرس مرور نمائید      
کد خبر: ۲۱۰۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۳ - ۲۹ دی ۱۳۹۵ - 18 January 2017

در باب شاهرخ مسکوب و آثارش

علی شروقی: نگاهی به کارنامه‌ مسکوب نشان می‌دهد که علائقش متنوع اما بیشتر معطوف به متون کلاسیک بوده است. برای ترجمه سراغ سوفوکل می‌رود و متون تألیفی‌اش معطوف به ادبیات کلاسیک ایران است.
در باب شاهرخ مسکوب و آثارش

علی شروقی: «مسکوب اقلیم حضور بود، او از آثارش بزرگ‌تر بود.» این را داریوش شایگان در وصف شاهرخ مسکوب گفته است. چنین توصیفی را اگر از متن معمول و متداول یک تعارف یا اظهار محبت دوستی به دوست دیگر جدا کنیم و در متن زندگی و آثار خود مسکوب بخوانیم به معنایی متفاوت‌تر از معنای ظاهری و دم‌دستی آن می‌رسیم؛ به اینکه آری، شاهرخ مسکوب به‌راستی بزرگ‌تر از آثارش بوده است نه به این معنا که آنچه از مسکوب مانده فاقد ارزش است بلکه به این معنا که مسکوب بسیاری از آثارش را به‌مثابه حاشیه‌هایی بر متن‌هایی بزرگ نوشته است. 

به‌واقع شیفتگی او به متن و به‌ویژه متن مکتوب چنان است که ترجیح می‌دهد در حاشیه متن‌های بزرگ زندگی کند بی‌هیچ اصراری بر اینکه خود را از آن متن‌ها بزرگ‌تر بنمایاند. برای مسکوب کتاب‌ها کلان‌شهرهایی هستند که می‌توان گردش‌کنان در آن‌ها گم شد و هرلحظه به طرزی نامنتظر از یکجایشان سر درآورد. 

مواجهه او با هر متنی، چه این متن «شاهنامه» فردوسی باشد و چه «در جستجوی زمان ازدست‌رفته» مارسل پروست، از جنس همین گردش‌کردن و گم‌شدن است. بااین‌همه مسکوب یکسره هم به ماهیت تصادفی این گردش تن نمی‌دهد. می‌کوشد طرح و نقشه‌ای برای گردش خود ترسیم کند و همین تضاد میان گردش، گم‌شدن، به‌تصادف از جایی سر درآوردن و درعین‌حال خردورزانه نقشه‌ای برای گردش خود طراحی‌کردن، مسکوب را در مرز یک ادیب آکادمیک و نویسنده‌ای نه‌چندان مقید به چارچوب‌های متعارف نگه می‌دارد. 

نگاهی به کارنامه‌اش نشان می‌دهد که علائقش متنوع اما بیشتر معطوف به متون کلاسیک بوده است. برای ترجمه سراغ سوفوکل می‌رود و متون تألیفی‌اش در حوزه ادبیات، بیشتر معطوف به ادبیات کلاسیک ایران است. اما هیچ‌وقت هم به کسوت عصاقورت‌داده‌هایی که ادبیات کهن را اریکه سلطنت خود کرده‌اند درنمی‌آید. شمایل او به‌هیچ‌وجه شمایل یک استاد ادبیات کلاسیک نیست. 

اما در روزگار مدرن از خلال آثار او شاید بهتر بتوان ادبیات کلاسیک را درک کرد؛ درکی متناسب با روزگار نو و موقعیت انسان معاصر، نه درکی که به درد دویست سال پیش بخورد و مخاطب امروز ادبیات کهن را به کار که نیاید هیچ، او را از این ادبیات فراری هم بدهد. مسکوب خود در متن زمانه‌اش زیسته است. 

روزگاری به‌عنوان فعال سیاسی که بعد از کودتای ٢٨ مرداد زندانی و شکنجه ‌شده است و روزگاری به‌عنوان ناظری درگیر با وقایع پیرامون که گرچه مثل گذشته وسط میدان نیست اما دلواپس وقایعی است که پیرامونش اتفاق می‌افتد و گاه حتی خود را بابت بیش از این وسط گودنبودن شماتت می‌کند. 

از همین روست که مطالعه و کار پژوهشی برای مسکوب بیشتر حکم تلاش برای درک موقعیتی را دارد که او و دیگر معاصرانش در آن قرار گرفته‌اند. درک و تحلیل موقعیت کنونی انسان ایرانی از خلال پژوهش در متونی که سابقه‌ای فرهنگی و تاریخی از آنچه این موقعیت را رقم‌زده به دست می‌دهند، بخش مهمی از پروژه مطالعاتی شاهرخ مسکوب است. 

همین خصلت است که شمایل او را به‌عنوان ادیبی دل‌بسته متون کهن به شمایل یک روشنفکر مدرن گره می‌زند. روشنفکری بی‌جا و مکان که در حاشیه کتاب‌ها مأوی گزیده است و درعین‌حال کتاب‌ها را در زمینهٔ اجتماعی که به آن تعلق دارند می‌بیند نه جدا از آن. «روزها درراه» (یادداشت‌های روزانه مسکوب) نمود کامل بی‌جا و مکانی او و مأوی‌گزیدنش در کتاب‌ها و درعین‌حال حساس‌بودنش به وقایع پیرامونی است. 

در جابه‌جای این کتاب مواجهات او را می‌بینیم با آدم‌هایی که جاکن شده و در گوشه و کنار جهان آواره‌اند. از طرفی در این کتاب مسکوب بیش از هرکجای دیگری شکل تفکر و نوع مواجهه‌اش با ادبیات و هر نوشتار دیگری را به نمایش می‌گذارد. جایی از همین کتاب می‌نویسد: «سال‌هاست که فکرش را کرده‌ام، چیزی بنویسم درباره همه چیز و هیچ‌چیز، از تجربیات خیالی خودم، یعنی آنچه را که در عالم خیال آزموده و زندگی کرده‌ام، آنجا که هم‌هنگام همه زمان‌ها با همند، در آنی جوانی و پیری، گذشته و حال و مرگی که باید بیاید – مرگ منتظر و آدم‌ها و چیزها و حالت‌های روح و شیفتگی جان و بیزاری و اصفهان و لواسان و کوه و نم و نسیم دریا و دشت سبز مازندران و حافظ و فردوسی و رفتگانی که رفتنی نیستند، چون داغشان در ما تازه است، همه و همه باهم و در هم حضور دارند و در پستوی محقرِ جانِ خیال‌پرست زندانی‌شده‌اند؛ موجوداتی که در باغی دربسته جویای راه خروج‌اند. هیچ دری از درون باز نمی‌شود و کسی هم نیست تا از بیرون آن را باز کند و منتظران بیرون بریزند و راهی بیابان پرخطر شوند، به دست تندباد حادثه، با محنت‌های ناگهان و ستمی که از آسمان فرومی‌ریزد و از سرچشمه جان خودمان می‌جوشد و آدم را دائم به یاد ایوب می‌اندازد.» (ص٤١٨) 

خود مسکوب شاید حین نوشتن این عبارات در یادداشت‌های روزانه‌اش ملتفت این موضوع نبود که آن شکل ایدئال نوشتار که در پی آن است، همین یادداشت‌هایی است که سال‌هاست مشغول نوشتن آن‌هاست. این حاشیه‌نویسی بزرگ بر متن بزرگ‌تری که زندگی‌اش بود. او عمری کوشید به چیزی شکل بدهد که شکل نمی‌پذیرفت و شکلش در همان بی‌شکلی‌اش بود. به همین دلیل در نوشته‌های او شاهد جدال مدام کشف‌های تصادفی یک پرسه‌زن و تلاش خردورزانه کسی هستیم که می‌خواهد برای هر چیز نقشه‌ای اندیشیده طراحی کند و این تنش، تنش یک روشنفکر مدرن است. روشنفکری که می‌کوشد دریافت‌ها، مطالعات و تجربیاتش را به هم ربط بدهد و از آن‌ها یک پیکر واحد بسازد، اما درعین‌حال شوربختانه درمی‌یابد که عرصه‌ای که در آن گام می‌زند چنان وسیع و متنوع است که از شکل‌پذیری تن می‌زند. تنش میان این شکل‌بخشیدن و شکل‌گریزی را در کتاب «در کوی دوست» مسکوب به‌خوبی می‌بینیم. 

مسکوب در مقدمه این کتاب، آن را «بی‌اختیار افتادن در راهی که نمی‌خواسته است» توصیف می‌کند و کار خود را تشبیه می‌کند به سیاحت در یک باغ. اما درعین‌حال تأکید می‌کند که قصدش از این سیاحت در باغِ شعر حافظ پرسه‌زدن و از هر چمن گلی چیدن نیست. او نقشه راه را پیشاپیش طراحی کرده است تا به پریشان‌گویی نیافتد. «در کوی دوست» با فرمی در رفت‌وبرگشت میان تک‌نگاری و مقاله پژوهشی نوشته‌ شده است و این فرم، خود گواه تنشی است که به آن اشاره کردم. تنشی که مسکوب را به کلنجاری پایان‌ناپذیر با متون مکتوب وامی‌دارد و به نظر می‌رسد آنچه او را غرق لذت می‌کند نه تملک متن و مالِ‌خودکردنِ آن ‌که در حاشیه آن ماندن و همچنان تا ابد با آن کلنجاررفتن است. یک‌جور در راه‌ بودنِ مدام. 

اگر مسکوب به تعبیر شایگان از آثارش بزرگ‌تر است، این بزرگ‌تربودن از منظر همین میل به در راه‌بودنِ مدام و میل به حاشیه نوشتن بر متون بزرگ به‌جای تملک آن‌هاست که قابل‌فهم می‌شود. همچنان که کلان‌شهر را نمی‌توان مالک بود. تفاوت مسکوب با یک حافظ‌شناس یا شاهنامه‌شناس و مانند این‌ها در همین است که او خود را به‌عنوان یک همه‌چیزدان که پیشاپیش حقیقت را دریافته است در مرکز متن قرار نمی‌دهد. پویایی نوشتار او از همین در مرکز نایستادن و حرکت مداوم در لابه‌لای متون می‌آید. او ترجیح می‌دهد در قبال متون بزرگ موضعی حاشیه‌ای اتخاذ کند. درعین‌حال میلی پنهان به قاعده‌مندی نیز در او هست. 

در باب شاهرخ مسکوب و آثارش

به‌واقع ذهن او عرصه رویارویی یک ادیب آکادمیک منظم و یک پرسه‌زن بازیگوش است بی‌آنکه هیچ‌یک از این دو بر دیگری پیروز شوند. آن نظم و قاعده‌مندی بیش از هرکجا در زبان مسکوب جلوه می‌کند و آن بازیگوشی و بی‌قاعدگی در استراتژی نزدیک‌شدنش به متون. او اصلا کوشش نمی‌کند که ثقل متن را به سود حاشیه‌ای که خود اوست تغییر دهد. درعوض عرصه را برای یک بازی آزادانه بین حاشیه و متن بازمی‌گذارد. ازهمین‌رو تصادف معناداری است اینکه «روزها درراه»، که شاید حاشیه‌ای بر کارهای ادبی مسکوب به‌شمار آید، به بهترین عرصه برای تحقق پروژه کلان‌شهری او بدل می‌شود. پروژه‌ای که همه‌چیز، هم‌زمان و ناهم‌زمان، در تنوعی بی‌حدوحصر در آن گنجانده ‌شده است. 

در این کتاب است که نوع مواجهه مسکوب با فرهنگ، سیاست، جامعه و تاریخ بی‌پرده عیان می‌شود. در گستره مطالعات او آدورنو، هگل، حافظ، فردوسی، پروست و ... به هم تلاقی می‌کنند. مسکوب، فروتنانه، موضع حاشیه‌ای خود را در قبال همه این‌ها حفظ می‌کند و تن می‌زند از این‌که خود را دانشمندی همه‌چیزدان جا بزند. بزرگ‌تربودن او از آثارش درست از همین‌جا آب می‌خورد. ذهن او عرصه گشوده‌ای است به روی انواع متون. بااین‌همه او در مقابل این متون وجودی منفعل و صرفاً پذیرا نیست. آن بخش از «روزها درراه» که به پروست‌خوانی مسکوب اختصاص دارد نشان می‌دهد که چطور به‌عنوان یک کتاب‌خوان فعال و شکاک و نکته‌سنج، نه یک مخاطب منفعلِ پذیرنده، با متن درگیر می‌شود. 

حین همین پروست‌خوانی است که از مرگ زریاب‌خویی خبردار می‌شود و در وصف زریاب‌خویی می‌نویسد: «آزادفکر و شریف و محتاط، با حافظه‌ای فوق‌العاده و دانشی بی‌هیاهو.» این‌ها همه صفاتی است که در وصف خود شاهرخ مسکوب نیز می‌توان برشمرد. نوع مواجهه او با میراث ادبی ایران و وسعت مطالعه‌اش چنان بود که اگر اهل هیاهو بود، اگر محتاط نبود و ترجیح نمی‌داد از حاشیه با متن مواجه شود چه‌بسا به دام همه‌چیز را به همه‌چیز بافتن‌های رایج و بی‌عمقیِ معمول می‌افتاد و از این راه دم‌ودستگاهی به هم می‌زد و اعتباری قلابی کسب می‌کرد. او اما ترجیح داد بااحتیاط و تردید و اضطراب در حاشیه‌ها گام زند و اهمیتش درست در همین بود.

منبع: روزنامه شرق 29 دی 1395

در باب شاهرخ مسکوب و آثارش