عصرپرس: جنگهای داخلی هیچگاه برنده واقعی نداشتهاند. تخریب منابع، از بین رفتن توش و توان مردم، برافروخته شدن آتش کینه و نفرت، ایجاد شکافهای عمیق و جبراننشدنی و تاریخی که زیر پا لگدمال میشود بخشی از هزینه گزاف جنگهای داخلی در اقصای عالم بوده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم این بخشی از رئالیسم سیاسی است. رئالیسمی که آرمانهای پدیدآورنده آن ممکن است متعالی یا حقیر و پیامدهای آن ممکن است خوش یا ناخوش بوده باشد.
بیگمان اگر انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب مشروطه ایران را استثنا کنیم، مشهورترین جنگ داخلی معاصر تاریخ در اسپانیا به وقوع پیوسته است. جایی که از 1936 تا 1939 نیروهای آزادیخواه و چپگرا با نیروهای فاشیستی و راستگرا در نبردی خونین درگیر شدند و از اسپانیا تلی از خاکستر برجای گذاشتند. جنگی که با تقلیل و تشبیه سطوح آن، به جنگ داخلی سوریه بسیار شبیه است.
هیوتامس در کتاب درخشان "جنگ داخلی اسپانیا" به تحلیل شرایط وقوع و ادامه این جنگ پرداخته است. شاید مهمترین پرسشی که در این کتاب به دنبال پاسخ آن بوده است این پرسش است که چرا برای مدتها «جنگ داخلی اسپانیا» معلق مانده بود. گویی وقتی نیروهای ژنرال فرانکو به پشت دیوارهای بارسلونا رسیدند، تاریخ تعلیق میشود. نه آنها آنقدر قدرت داشتند که شهر باشکوه چپگراها را فتح کنند و نه نیروهای چپگرا اعم از سوسیالیست و کمونیست و آنارشیست و سندیکالیست و روشنفکران آزادیخواه و سورئالیستها و دادائیستها و تروتسکیستها و ... نمیتوانستند از کارتاژ تاریخی خودشان دفاع کنند و نیروهای فرانکو را به مادرید عقب برانند.
هیوتامس این پرسش را با تحلیل شرایط قدرتهای درگیر در جنگ پاسخ میدهد. فشرده کلام او این است که هرچند استالین به نیروهای چپ اسلحه و نیرو میداد که از خودشان دفاع کنند و مانع سقوط شهر شوند اما این خرج باروت را آنقدر زیاد نمیکرد که بتوانند بر نیروهای فرانکو پیروز شوند. چون او تصمیم داشت تمام حواس و فراست هیتلر را که حامی فرانکو بود در این جنگ درگیر کند و حمله او را به روسیه به تعویق بیاندازد. بنابراین هر چه بیشتر جنگ به درازا میکشید توش و توان دشمن استالین بیشتر تحلیل میرفت. چپها کمک دریافت میکردند اما نه آنقدر که پیروز شوند، آنقدر که نازیها را درگیر کنند.
سوریه نیز دچار چنین وضعیتی شده است. بسیاری از نیروهای درگیر در جنگ داخلی از دولت مستقر تا کردها و داعش و جهادگرایان سلفی و ارتش آزاد همه حامی خارجی دارند و هر یک از این حامیان خارجی به نوبه خود دشمنانی دارند که خواهان اتلاف منابع آنها در این آتش است. آشکار است که هرچه جنگ داخلی سوریه بیشتر به درازا بکشد کشورهای بیرون از گود از تضعیف دشمنانشان سود بیشتری میبرند.
طرفهای درگیر در سوریه بارها بر سر میز مذاکره نشستند و هربار با شکست دوباره به جبهههای نبرد بازگشتند. مذاکرات 23 ژانویه (4 بهمن) در شهر "آستانه" نیز یکی از این گفتگوهاست با این تفاوت که این بار دولت قانونی و مستقر دمشق از قدرت بیشتری برخوردار است و مخالفان مسلح در جایگاه شکنندهتری قرار دارند. آشکار است که بسیاری از کشورهای درگیر در جنگ داخلی سوریه مانند اسرائیل، عربستان، قطر، پاکستان و حتی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و کشور آمریکا از نتایج احتمالی این مذاکرات که آش و نخود ترکی و ایرانی آن در دیگ روسی پخته است ناخشنود باشند و برای شکست آن هر کاری بتوانند انجام دهند. و از جمله کارهایی که کردند یکی اعلام ناگهانی خبر مرگ (دوباره) "آلوئیس برونر" در دمشق است.
"آلوئیس برونر" یکی از معروفترین عاملان تحت تعقیب کشتار یهودیان بود. او از افسران بسیار برجسته آلمان نازی بود که نه تنها عضو اس اس بود بلکه در ستاد فرماندهی "آدولف آیشمان" که عامل اصلی و مستقیم حذف فیزیکی یهودیان بود نقش مهمی داشت. در یک کلام "آلوئیس برونر" از جمله معماران و ایدهپردازان آنچه بعدها به هولوکاست معروف شد بود.
او از معدود افرادی بود که توانست از چنگ نیروهای متفقین بگریزد و بنا به اطلاعات سازمانهای جاسوسی انگلیس و اسرائیل در خاورمیانه و مصر و سپس در سوریه و دمشق سکنی گزیند و تحت حمایت رژیم حافظ اسد درآید. این ادعا بارها از سوی سوریه رد شد و از سوی مخالفان هر بار مستندات تازهای رو شد. از جمله اقدامهای فراوان اما ناکام موساد برای ترور او که به از بین رفتن یک چشم و دستش منجر شد.
موضوع مرگ و زندگی "آلوئیس برونر" همواره دستمایه حملههای سیاسی بوده است. مثلا سردبیر روزنامه نیویورک تایمز در 31 می سال 1991 این موضوع که "آلوئیس برونر" زنده است و در دمشق زندگی میکند را مطرح کرد و نوشت: «در میان بازماندگان جنایتکاران رایش سوم، آلوئیس برونر بدون شک خطرناکترین آنهاست.» او مدعی شد که حتی کسانی را سراغ دارد که با برونر در دمشق گفتگو کردهاند و از او عکس دارند. یک سال بعد یعنی 1992 روزنامه فرانسوی لوموند خبر مرگ برونر را در دمشق منتشر کرد و باز هم دولت سوریه واکنشی به آن نشان نداد.
آخرین نمونه آن و پیش از مذاکرات صلح قزاقستان، خبری بود که باز هم یک نشریه فرانسوی منتشر کرد و از مرگ برونر در سال 2001 در دمشق خبر داد. خبری که با ویرایش خبرگزاری فرانسه به سرعت در میان مخالفان اسد پخش شد و بازخوانی کشتار یهودیان، نقش برونر در رژیم نازیها و رژیم حافظ اسد، آموزش شیوههای عجیب و غریب شکنجه در زندان، و ... به صفحههای تحلیلی روزنامهها و شبکهها و سایتهای خبری راه یافت. خبری که هدف از انتشار مجدد آن صرفا ضربه زدن به مذاکرات پیش رو است. آلوئیس برونری که چندینبار در سالهای 1992، 2001 و 2014 خبر مرگش منتشر شده است این بار با این عنوان که چهار سال پیش در دمشق مرده است بازنشر میشود. آن هم با این افزایش کیفی که برونر چون مغضوب حافظ اسد شده بود در زیرزمینی در دمشق زندانی بود و با خفت بسیار جان داده است. چون اسد نباید در قدرت بماند، روسیه نباید میانجیگیری کند، ترکیه نباید از غرب دور شود، ایران نباید دست بالا را داشته باشد، پس مذاکرات باید شکست بخورد.
*تحریریه عصرپرس/ 1199*