سرویس فرهنگی عصرپرس: دو نکتهای که همیشه فکر سینماگران را مشغول میکند «گیشه» و «تاثیر» فیلمشان است. گیشه؛ که طبعا با زندگی عوامل فیلم و حیات سینما گره خورده است و تاثیر؛ که جنبههای مختلفی از نحوه برخورد مخاطب تا داوران جشنوارهها را در برمیگیرد.
"مسعود اطیابی" اخیرا در گفتگویی با ایرنا بر این نکته انگشت گذاشته بود که «سینما باید در کاهش آسیبهای اجتماعی پیشرو باشد.» بدین معنا که با نشان دادن الگوهای مناسب و ریشهیابی آسیبهای اجتماعی مخاطب را به سوی زندگی سالم راهنمایی کند.
تاثیر سینما بر جامعه یا بالعکس یکی از جذابترین حوزههای جامعهشناسی فرهنگ و نظریههای انتقادی بوده است. اصولا تاثیر و تاثر جامعه از / بر هر واقعیت اجتماعی امری آشکار است. بدین معنا که پدیدههای اجتماعی بر همان بستری که در آن نضج گرفتهاند تاثیر میگذارند.
البته شکل این رابطه را میتوان به صورت دیالکتیکی دید و پیامد هر تاثیر و تاثری را در مراحل بعد و در تاثیر و تاثری نو دنبال کرد. مثلا «جامعه» بر شکلگیری «واقعیت اجتماعی X» تاثیر میگذارد و «واقعیت Y» از این تاثیر آفریده میشود که این واقعیت جدید به نوبه خود از محیط اجتماعی اطرافش تاثیر میپذیرد و واقعیتی دیگر خلق میکند و .... تا بیسرانجام. اما «واقعیت اجتماعی X» به دلیل اینکه در پهنهی گستردهتری به نام «جامعه» آفریده شده است قدرت تاثیرگذاری بسیار کمتری بر خود «جامعه» در مقایسه با تاثیری که از آن پذیرفته است دارد. شتابزده باید یادآور شد که مانند دیگر مقولات حوزه علوم اجتماعی این نظر «کلی و تام و عام» نیست و میتوان با شواهد متعددی آن را به چالش کشید.
گاو (1348) / داروش مهرجویی
سینما به عنوان یک «پدیده اجتماعی» از این قاعده مستثنی نیست. فیلمنامهها، نظریات کارگردان، به درون رجوع کردنهای بازیگران برای ایفای نقش، عوامل تولید، عوامل فنی، و .... همه در بستر شرایط اجتماعی خاص به وجود آمدهاند. شرایط اجتماعیای که خود از برهمکنش عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه پدیدار شده است. اما همین پدیده اجتماعی میکوشد بر کلیت یک «جامعه» یا بخشهایی از آن تاثیر بگذارد. به زبان ساده، سینمای (به ویژه اجتماعی) میکوشد با مطرح کردن یک پدیده اجتماعی که به شکل آسیب یا ناهنجاری یا مسئله اجتماعی بروز کرده است و با کاویدن لایههای پنهان آن، آن را برجسته کند و به دید افکار عمومی درآورد و اگر نتواند برای آن چارهجویی کند دست کم حساسیتهای جامعه را تحریک کند.
برای ما ایرانیان این وجه سینما بسیار آشناست. از دهه پنجاه که «شب قوزی»، «خشت و آینه»، «قیصر»، «گاو» و «شوهر آهو خانم» جلوی دوربین رفت و سینماگران موج نو یا روشنفکری سینمای ایران در برابر فیلم فارسیها و روایت «گنج قارونی» واقعیت اجتماعی ایستادند تا سینماگران موج نوی پس از انقلاب این کوشش ادامه داشته است.
اما این کوشش همواره با موفقیت و تحمل ساختار سیاسی و حتی ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران همراه نبوده است. حمید رضا صدر کتابی دارد به نام " Iranian Cinema: A political history" که در آن دلیل نفوذ اندک سینمای ایران بر نگرشها و رفتارهای اجتماعی مردم ایران را «سناریوهای بد، اجراهای ضعیف و تولیدات کم ارزش و رویکردی محافظه کارانه نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی» میداند. البته به یقین مراد دکتر صدر از نفوذ اندک بر رفتارها و نگرشها، پیدایی وجوه مثبت حیات اجتماعی و حتی فردی جامعه در زندگی مردم است وگرنه سینمای «کلاه مخملیها» تاثیرات فرهنگی قدرتمندی بر لایههای اجتماعی طبقات پایین جامعه گذاشت که آثار آن هنوز وجود دارد.
شب قوزی (1343) / فرخ غفاری
با این توصیف اگر این فرض را بپذیریم که مضمونهای سینمای هر دورهی جامعه صرفا بازتاب شرایط اجتماعی حاکم بر آن دوره نبوده است و پیچیدگیها، تناقضهای زندگی روزمره، پدیدههای اجتماعی منفی، و .... به شیوهای آگاهانه و به منظور تاثیرگذاری بر ذهنیت افراد در سینما به تصویر کشیده شدهاند باید گفت تاثیر این کار بسیار اندک بوده است.
این درست است که با بررسی مثلا فیلمهای دهه پنجاه یا شصت سینمای ایران میتوان به کلیتی از ذهنیت افراد جامعهی آن دوره و ویژگی نهادهای قدرت پی برد مانند کاری که کراکوئر در کتاب «از کالیگاری تا هیتلر» کرد و با تحلیل ارزشانگارانه و روانشناسانه فیلمهای آلمان دهه 1920 و 1930 به این نتیجه رسید که تمایلاتی که منجر به پذیرش نازیسم در آلمان شد در فیلمهای این دوره منعکس شده است، اما همزمان میتوان به آنچه نویسندگان کایه دوسینما «غیابهای ساختاری» در سینما نامیدهاند نیز اشاره کرد.
این مفهوم فوکویی که مورد توجه نویسندگان کایه دوسینما و سینماگران موج نو مانند فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، کلود شابرول، اریک رومر،...بود به این واقعیت اشاره دارد که بعضی سبکها، موجها و آثار سینمایی گرایش به بزرگنمایی بعضی واقعیتها و حذف یا تحریف بعضی دیگر دارند. این گرایش عموما در اثر تأثیرپذیری از ساختار اجتماعی- سیاسی فرصت رشد و نمو پیدا میکند و با «کلیشهسازی» (و گاهی اسطورهسازی) و «طبیعی نشان دادن» روند تاریخی شکل گیری امور اجتماعی در جهت تمرکز بر سوژهها و ابژههای خاص و حذف و نادیده انگاشتن باقی حرکت می کند.
لاک پشت ها هم پرواز می کنند (1383) / بهمن قبادی
شکل بارز این «دیدهشدگی» گرایش به اسطورهسازی از «زن» در سینمای دهه 40 و حذف همین «زن» در کنار مفاهیم مانند «دین» و «سیاست» در سینمای دهه اوایل دهه 60 ایران است. حتی میتوان تاکید زیاد بر آسیبهای اجتماعی مانند طلاق، اعتیاد، کارتنخوابی، و .... را در این مقوله گنجاند. درواقع سینما صرفا «آسیبهای اجتماعی» را «دیده» است.
کوتاه سخن اینکه تاکیدی بیشتر از آنچه از سینما انتظار میرود، بر نقش سینما و هدایت آن به سوی حوزه سیاستگذاری اجتماعی که در ایران به حوزه سیاست و اقتصاد گره خورده است کار اگر خطرناکی نباشد، دشواری است. بخشی از فرمالیسم حاکم بر سینمای هند و سینمای جریان اصلی آمریکا ناشی از همین نزدیک شدن به قدرتهای اقتصادی منبعث از گروههای سیاسی در این کشورهاست. سینمایی که فرمش پیشتر توسط این قدرتها آفریده شده است و همه کوشش سینما آن است که خود را در چارچوب آن بگنجاند.
سینمای مدنظر آقای اطیابی با این خطر روبروست که ممکن است در دام نوعی فرمالیسم گرفتار شود. سینمایی که اگرچه محتوای آن ممکن است با شکلهای ایدهآل مدنظر نهادهای قدرت همسو باشد و با آن قالب به خوبی جفت و جور شود اما با شکلهای ذهنی پذیرفته شده توسط بدنه جامعه تعارض خواهد داشت و توسط آن پس زده خواهد شد. چون ریشهها را به درستی نکاویده است.
اصولا نشان دادن هر آسیب اجتماعی با هدف تاثیرگذاری هدفمند بر جامعه تنها در فرمهای هنریای موفق بوده است که با فرمهای ذهنی افراد جامعه همسازگار باشند یا دست کم با آن در تعارض نباشند. اگر این مسئله را به سینما تقلیل دهیم و فرمهای آن را مدنظر قرار دهیم باید گفت سینمای اجتماعی که برای «تعریف» آسیبهای اجتماعی و «اقدام درست» در مورد آن به الگوهای حاکمیتی نزدیک شود موفق نخواهد بود.
*عصرپرس/ 1199*