اخبار مهم ایران و جهان را با عصر پرس مرور نمائید      
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸
کد خبر: ۱۶۷۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۷ - ۰۶ دی ۱۳۹۵ - 26 December 2016
بزرگداشت احمد شاملو بعد از ساليان
شیما بهره‌مند: «نوروزی در زمستان»؛ عنوان برنامه‌ای است كه انجمن علمی ادبی دانشگاه هنر بر مراسم بزرگداشت شاملو گذاشته است. در فاصله‌ای نه‌چندان دور از سالمرگ شاعر.

و سرانجام بامداد

دانشگاه هنر. چند قدم آن‌طرف‌تر از تئاتر شهر، كه روزگاری تنها معبد اهالی تئاتر بود. و سرانجام «بامداد». از پسِ شانزده سال كه از مرگ احمد شاملو می‌گذرد، بزرگداشتی برای این شاعر معاصر در میان جمعی از اهالی فرهنگ و هنر و دانشجویان در تالار فارابی دانشگاه هنر برگزار شد.

در فاصله‌ای نه‌چندان دور از سالمرگ شاعر كه به‌رسم هر ساله نیمه‌تمام مانده بود. پنجم دی‌ماه، چند روزی بعد از تولد احمد شاملو و مقارن با تولد بهرام بیضایی و در یك روز بارانی كه سراسر مه گرفته بود. 

«نوروزی در زمستان»؛ این عنوان برنامه‌ای است كه انجمن علمی ادبی این دانشگاه بر مراسم بزرگداشت شاملو گذاشته بودند. مراسمی نه در ‌قدر شاعری چون احمد شاملو، اما به‌بركتِ حضور جمعیتی بزرگ در سالنی كوچك، باشکوه بود و «برای شاعری با حشمت و بزرگ.» دوستداران شعر و كلمه و شاملو نشسته و ایستاده جشنواره‌ای از شعر و شادی برپا كردند، در محضر بزرگانی چون محمود‌ دولت‌آبادی، ایران درودی، علی رفیعی، جواد مجابی و فرزان سجودی و در حضور آیدا شاملو. 

احمد شاملو، شاعر/ روزنامه‌نگار/ مترجم/ وشنفكری است كه طبعا بررسیدنِ تام‌وتمام آثار او در مجالی كوتاه ممكن نمی‌شود، با این وجود در مراسم بزرگداشت او به‌طرزی خلاقه چند وجهِ در‌سایه‌مانده او برجسته شد. 

یكی تأثیر شاملو بود بر صحنه تئاتر. «عروسی خون» و «یرما»ی لوركا به‌كارگردانی علی رفیعی، زبانِ شاملو را به صحنه آورده بود و از این‌رو مراسم با اكران تكه‌هایی از دو تئاتر اخیر آغاز شد و بعد سخنان علی رفیعی: «نمی‌توانم بگویم این‌ها متنِ لوركا است یا متنِ شاملو، اما مطمئنم اگر شاملو در میان نبود سراغ ترجمه دیگر نمی‌رفتم. شاملو آثار لوركا را فقط ترجمه نكرد، بلكه آفرید و شعرِ خود را سرود و به متن لوركا قدرت بخشید و به‌رغم عظمت لوركا شاملو هیچ كم نیاورد. زبانی كه شاملو در ترجمه/تألیف این سه اثر سترگ لوركا استفاده كرد، زبانی است به‌غایت صحنه‌ای. او واژه‌ها و جملاتی آفرید كه شخصا در طول پنجاه‌وپنج سال فعالیت صحنه‌ای تا‌به‌حال در صحنه تئاتر نظیرشان را ندیده‌ام. شاملو كلام را تبدیل به امر دیدنی كرد. تئاتر لوركا را شاملو با زبان بی‌نظیر خودش تبدیل به یك اتفاق بصری حیرت‌انگیز كرد و این آن چیزی بود كه من را شیفته كرد.» 

رفیعی خاطره‌ای نیز از ترجمه «خانه برناردا آلبا» تعریف كرد، اینكه او خطاب به شاملو از آرزوی خود برای اجرای این متن گفته بود و شاملو رضایت داده بود كه باوجود حال‌وروز نامناسب جسمی آن را دست بگیرد و تنها در دو ماه ترجمه كرده و آن را به علی رفیعی تقدیم كرده بود. 

علی رفیعی دو تئاترِ لورکا با ترجمه شاملو را زیباترین خاطراتش از صحنه ‌می‌خواند. بعد نوبت به جواد مجابی، شاعر و نویسنده رسید تا از «سلوك اجتماعی و ادبی»ِ شاملو بگوید، «از مبارزه شاملو با ابتذال و شعر بیوگرافیكِ او». او با شرحی بر معنای ابتذال و انحطاط آغاز كرد و گفت: «ما همه در معنای ابتذال اشتراك معنا داریم اما شاید درباره جغرافیای ابتذال بتوان حرف تازه‌ای زد. به‌گمان من ابتذال بخشی از یك وضعیت نیست، بلكه مثل هوا دربرگیرنده كل زندگی انسان‌‌هاست در هرجایی از جهان. كوشش انسان‌های خلاق شناختن، فاصله‌گرفتن و دورشدن از این ابتذال است» و شاملو در نظر مجابی چنین بود، چنان كه سلفِ او هدایت نیز. در ادامه شاملو را بنیان‌گذار شعر بیوگرافیك خواند و گفت: «شعر ما از قدیم مدح بوده است، مدحِ شاهان، طبیعت، مردم... و شاید با نیما بود كه مواجهه با انسان آغاز شد و به شاملو رسید. شاعران با فرم «قطعه» وضعیت زندگی خود و خالی آن را نشان می‌دادند و شاملو و سیمین بهبهانی از این كاركرد قطعه استفاده كرده و شعر را از كلی‌بافی و بیانات حكیمانه پیراستند و به صداقت صدای انسانی شاعر رساندند. شاملو در عین حال كه به مصائب جامعه خود می‌پردازد، آرام‌آرام زندگی شخصی‌اش نیز در شعرها تجلی می‌یابد: از مشكلات، ترس‌ها تا دربه‌دری‌ها و مسائل شخصی‌ او. به‌قول خودش شعری كه زندگی ‌است. البته این زندگی شخصی با زندگی مردم منطبق شده بود. از این‌رو شاملو سراینده سرگذشت خود و سراینده سرنوشت ملت خود بود.» 

مجابی به سویه روشنفكرانه شاملو نیز اشاره كرد، اینكه «شاملو هرگز حرفش را قورت نداد و به‌محض آنكه به حقیقتی ‌رسیده آن را به‌عنوان صدایی شنیدنی در میان صداهای دیگر بیان كرده و البته كه صدای شاملو بلند بود.» اما دیگر شخصیت ادبی یا به‌قولِ ایوب آقاخانی -كه اجرای مراسم را بر عهده داشت- «قله ادبیات داستانی» ما، محمود دولت‌آبادی نیز در میانه مراسم رسید و جمعیت را شوقی فراگرفت. 

او نیز درباره دوستِ قدیم خود سخن گفت و متنی را با لحن و زبانِ خاص خود خواند كه هیچ كمتر از داستان‌هایش نبود. دولت‌آبادی سخنان خود را با تبریك به جامعه دانشگاهی كشور آغاز كرد كه «موفق شد شاملو را از نیم‌قرن تحریم در بیاورد.» و شعری از شاملو خواند: «شعر رهایی‌ست/ نجات است و آزادی./ تردیدی‌ست/که سرانجام/ به یقین می‌گراید...» 

و به‌طعن گفت: «چون از آزادی چیزی نمی‌دانم تفسیر این شعر را به عهده خودِ استاد می‌گذارم. من آزادی را تنها یك‌بار تجربه كردم و آن زمانی بود كه از زندان آزاد شدم. تا دَر خانه هم آزاد نبودم چون مأمور مربوطه مرا همراهی می‌كرد تا اینكه رسیدم به خانه، گفتم آهان! این نسبت به آنچه گذراندم، آزادی است. پس چیزی از آزادی نه می‌فهمم، نه باور دارم و نه امكانِ وجود آن را وعده می‌دهم. جهان یعنی تلاشی پیگیر و پایان‌ناپذیر بین فرضِ حقیقت و واقعیت. بنابراین این تلاش بی‌پایان است چون ایده‌آلیست‌هایی مثل ما هم در جهان بوده‌اند، هم هستند و هم خواهند بود. ولی هوشیاری در این است كه اذعان می‌كنیم ما ایده‌آلیست‌ هستیم. این توازن باید حفظ شود

دولت‌آبادی به مقاله‌ای از داریوش شایگان اشاره كرد كه در آن فیلسوفی فرنگی از مسئله‌ای گفته بود كه دغدغه اخیر او بوده است و خود از آن به «فقدان دیگری» تعبیر می‌كند كه جهان را تسخیر كرده و می‌خواهد بقبولاند ما در این جهان تك هستیم، خودمان و خودمان، «و این یعنی آماده‌شدن تك‌تك ما برای بردگی جمعی.»

بعد متنِ تأثیرگذاری را با صدایی رسا خواند كه چنین آغاز می‌شد: «اندیشیدم و شاید نیز گفته باشم انسان زندگی می‌كند مگر مرگ را از یاد ببرد یا دست‌كم از آن فاصله بگیرد و كار می‌كند مگر به زندگی خود معنایی ببخشد و شگفتا، هم در آن پیكارِ عاشقانه و رنج‌بار زندگانی است كه آدمی گام‌در‌گام به مرگ نزدیك‌‌و‌نزدیك‌تر می‌شود، تا به مرگ، تا یكی‌شدن با آن، تا به مطلقِ محض خود برسد. سرانجام آنچه باقی می‌ماند بس فرایند حد‌ فاصل زادن است و مُردن كه یعنی حاصل كار، فرایند آدم‌بودن، هستن بین دو نیستی، و در این معنا یعنی به ‌اعتبار كار و پیكار و عشق، شاملو نمونه بود.» 

ایران درودی، نقاش معاصر نیز به‌رغم بیماری آمده بود تا از شاملو بگوید و خاطراتش با شاملو و ساعدی كه سالیان دور با هم به دیدار او می‌رفتند. پیش از ادای احترام او نیز صدای شاملو فضا را آكند، شعری می‌خواند كه به ایران درودی تقدیم كرده بود، با عنوان «تو تصویرش كن». 

درودی گفت: «هرگز مرگِ شاملو را باور ندارم. تا زمان هست و انسان ایرانی، شاملو زنده خواهد بود. كلمات فاخر او نجابت و اصالت ایرانی را دارد و آن شكوه و عظمت گذشتگان ما را.» 

فرزان سجودی نیز روی صحنه آمد و از نسبت فرهنگِ معاصر با شاملو گفت و اینكه نمی‌توان به هیچ طریقی و در هیچ مناسباتی شاملو را فراموشاند یا تحریف كرد. او شاملو را نه یك شخص، كه بخشی از فضای فرهنگی و میراث ما خواند و از نسبت بینامتنی شاملو با تئاتر، نقاشی و دیگر هنرها سخن به میان آورد. 

این مراسم كه به‌بهانه دومین جایزه شعر شاملو و زادروز او برپا شده بود و به‌همت دانشجویان دانشگاه هنر، نشان داد كه شاملو در ذهن و زبان مردم ما، جوانانی كه هرگز او را ندیدند و محضرش را درك نكردند، جاری است و چنان‌كه پیام ترابی از دانشجویانِ متولی این مراسم در بروشور مراسم نوشته: «جهان بدون شاعرش هیچ است؛ پس شاعری هیچ نخواهد مرد... كه بامداد همیشه نویدِ روزی تازه بوده و، به مادامی كه بودنِ ما، خواهد بود

منبع: شرق

پایان/


نام:
ایمیل:
* نظر: